1382/06/16
9سال پس از حادثه انفجار مرکز فرهنگی یهودیان آرژانتین پرونده ای که علیه ایران مفتوح شده است وارد مرحله تازه ای گشته و علاوه بر تیر گی روابط ایران و آرژانتین، انگلستان را نیز در روابط دیپلماتیک با ایران، با تنش جدی روبرو کرده است که سرآغاز آن هشدار شدید اللحن خاتمی به دولت انگلیس می باشد.ظرف چند سال اخیر پس از پرونده میکونوس و مورد اتهام قرار گرفتن چندین مقام امنیتی ایران در ترور شخصیتهای مخالف حکومت؛ این جدیدترین و در عین حال جدی ترین اتهام تروریستی از جانب دولت آرژانتین به حکومت ایران می باشد که با محکومیت 8 تبعه ایرانی و دستگیری هادی سلیمانپور دیپلمات اسبق ایرانی آغاز شده و ایران را در سطح بین المللی با چالش جدی روبرو ساخته است.در سالهای اخیر بارها تکرار شده که به عناوین گوناگون و در پی انفجاری انتحاری، ایران در صف اول اتهام و دست اندازی در اجرای طرحی خرابکارنه قرار می گیرد و تنها در پرونده های چند سال اخیر شاهد آن هستیم که اظهارات عناصر امنیتی پناهنده خارج از کشور و یا موضعگیری گروه های تندروی داخلی، ملاک اصلی قرار گرفته و بهانه های بسیاری را دست دولتهای متضرر داده است.وجود جناح منتقد دولت از ضروریات یک حکومت مردمسالار و دموکراتیک است. نقد عملکرد دولت سبب بروز هنجارهای سیاسی - اقتصادی و تبیین درست و تصمیم گیری صحیح اعضای دولت چه در سیاست خارجی و چه در داخل خواهد شد. حال باید دید مخالفان دولت تاچه حد قاعده قانونمند نقد را در جهت اصلاح رعایت کرده اند. در دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی مخالفت پنهان با سیاستهای دولت که اغلب با سکوت هاشمی همراه می شد؛ همچنین تشکیل نهادهای موازی و خودسر توسط جناح محافظه کار تا بدانجا پیش رفت که مجامع بین المللی ایران را در مظان کشورهای رده اول حامی تروریست شناخته و تا محکومیت و جلب تعدادی از مقامات بلند پایه کشور پیش رفتند که با ورود محمد خاتمی به عنوان رئیس جدید دولت ایران و طرح سیاستهای جدید و بعضا مبتکرانه و غیر منتظره نزد کشورهای اروپایی و اولویت قرار دادن سیاست تنش زدایی در روابط دیپلماتیک تا حدودی از حساسیت ها کاسته شد که حتی در اوایل دوره ریاست جمهوری خاتمی نیز طرح ایجاد رابطه با طرفهای درگیر - از جمله آغاز مذاکره با امریکا - توسط کشورهای ثالث مطرح گردید.موضعگیریهای تحریک کنندهسنگ اندازی و ناتوان ساختن دولت در اجرای پروژه ها و استراتژی های داخلی توسط جناح تندروی محافظه کار و حذف نیروهای موثر در اصلاح ساختار خارجی و داخلی و به کرار موضعگیریهای تحریک کننده - که موضوع اصلی این مقال می باشد- مهمترین عواملی هستند که طی چند سال اخیر سیاست های دولت را نه تنها به بن بست کشانده که موجب شده اند بعد از گذشت شش سال از دوره ریاست خاتمی تمایل به ایجاد روابط خارجی را نزد اتحادیه اروپا و سایر کشورهای بزرگ دارای نفع اقتصادی از کف دهیم و در آستانه یک انزوای کامل سیاسی و تحریم های شدیدتری علیه ایران از باب عدم تمکین به پروتکل هسته ای و همچنین پشتیبانی از گروه های مبارز فلسطینی به همراه اتهامات تروریستی ناشی از آن قرار گیریم.بعد از دستگیری سلیمانپور دیپلمات ایرانی و دانشجوی رشته محیط زیست دانشگاه شهر " دارام" انگلستان، تندروهای مخالف دولت از تریبون ها و رسانه های مختلف تهدیداتی را مبنی بر حمله به منافع دولت مطرح کردند که به نوعی آزمودن خطرناک یک راه آزموده می باشد و بارها حکومت را در اثر اقدامات مشابه به زحمت انداخته است.یادداشت اخیر یکی از روزنامه های عصر تهران به قلم فردی که تندترین و در عین حال آسانترین راه ها را در مقابله با تحرکات داخلی و خارجی پیشنهاد می دهد، در باب پرونده جاری علیه ایران و دستگیری دیپلمات ایرانی ملاحظه را تا آنجا نزول داد که وزارت امور خارجه را مستقیما به اخراج سفیر انگلیس از ایران تشویق کرد و دولت را آشکارا تهدید به ورود نیروهای متعهد و انقلابی به عرصه و برخورد جدی با منافع انگلیس در خاک ایران در صورت عدم توجه به پیشنهاد فوق کرد. البته نگارنده یادداشت نوع برخورد را به وضوح مطرح نکرد ولی به طور غیر مستقیم حمله به منافع دولت انگلیس و آرژانتین را در آینده نزدیک محتمل دانست.همان هشدار روزنامه عصر یک هفته بعد به فعل رسید و در حمله طراحی شده دو موتور سوار، 5 گلوله به ساختمان سفارت انگلیس شلیک شد که منجر به بسته شدن سفارت انگلیس در تهران گرید.بعد از بازداشت سلیمانپور و حکم جلب 7 تن دیگر از دیپلماتهای ایرانی توسط قاضی آرژانتینی، برخی آگاهان سیاسی آرژانتین از جمله "جو گلدمن" بر این عقیده هستند که هیچ مدرک محکمی دال بر ارتباط ایران با انفجار سال 1994 وجود ندارد و تنها این واقعیت را که هیچ پیشرفتی پس از یک دهه حاصل نشده است را پنهان می کند. حال توجه به یک نکته اساسی ضرورت می نماید و آن این که تحریکات و بهانه سپاری های داخلی تا چه حد اثرگذار بوده و چه عواقبی می تواند در پی داشته باشد همچنین آشفته سازی فضای داخلی و بهره برداری های جناحی از آن تا چه میزان می تواند صدور قطعنامه های بین المللی را علیه ایران تسریع کند.هیچ کشوری این ادعا را نخواهد پذیرفت که گروهی عامل خشونت طلب تندرو بدون کوچکترین توجهی به دولت و نهادهای رسمی اقدام به تهدید، گروگانگیری و ارعاب اتباع خارجی کرده و تنها با شعار تعدد جناح های مختلف ومنتقد دولت - استقلال قوای سه گانه و ... دست به تحرکات و اقداماتی بزنند که حتی مطرح کردن آن، نزد جوامع بین المللی نیز نوعی حرکت تروریستی قلمداد می شود و امنیت ملی را به شدت به مخاطره می اندازد.فی الباب مثال، تنها موضعگیریها و احکام نامعقول عده ای از مقامات قضایی در باب دو موضوع زهرا کاظمی و هاشم آقاجری به حدی در افکار بین المللی تاثیر گذاشت که چندی پیش یکی از سفرای ایران در اروپا " ایران را به انسانی خمیده تشبیه کرد که تا مدتها انرژی و هزینه های بسیاری صرف راستی آن خواهد شد."دیپلماسی قوی تنها راه حلبا اندکی تامل در سیاست خارجی ایران درمی یابیم که دیپلماسی خارجی ایران در دو دهه گذشته سیاستی صرفا بسته را دنبال کرده است و سطح روابط با کشورهای اروپایی و همسایه را به دلیل هزینه هایی هنگفت و از جهات بسیار، سیاسی توام با واگذاری امتیازات اقتصادی در برقراری روابط با کشورهایی محدود- از جمله فلسطین و لبنان و گروههای مبارز تحت الحمایه آنان- در سطح کاردار و حتی عدم همکاری اقتصادی نگاه داشته است.بیش از دو دهه از پشتیبانی ایران و سوریه در حمایت سیاسی و اقتصادی مبارزین و گروههای جهاد اسلامی می گذرد. به جرات می توان گفت که ایران بیشترین هزینه در حمایت از این گروه ها- چه سیاسی و چه اقتصادی- پرداخت کرده است. درست یا غلط بودن اتخاذ چنین سیاستی در روابط خارجی ایران از حوصله این مقال خارج است ولی در مقایسه با دیپلماسی خارجی سوریه و نقش مشابهی که در حمایت از لبنان و گروه های جهاد اسلامی دارد قابل بررسی و تامل می باشد.لیبی و سوریه از جمله کشورهایی هستند که در دو دهه گذشته همراه ایران بیشترین اتهامات و فشارهای سیاسی و اقتصادی را از جانب آمریکا متحمل شده اند. پرونده لاکربی و دستگیری دو تبعه لیبیایی در دست داشتن انفجار هواپیما بر فراز خاک اسکاتلند، دولت لیبی را با تحریم های شدید اقتصادی و سیاسی روبرو کرد که سرانجام با عهده گرفتن حادثه مذکور توسط قذافی رهبر لیبی و تلاش دولت او در جبران خسارت و قبول در پرداخت غرامت به خانواده های کشته شدگان پرونده؛ می رود تا تحریم ها علیه دولت لیبی کاسته شده و حتی به عادی سازی رابطه با کشورهای اروپایی در گسترش همکاری های اقتصادی تبدیل شود.بشار اسد که چند سالیست جانشین پدر گشته با پیروی از سیاستهای پیشین پدردر قبال اسرائیل تا آنجا پیش رفته است که دولت اسرائیل را بر سر بستن دفاتر گروه های جهاد اسلامی فلسطین در دمشق به پای میز مذاکره کشانده تا در قبال جلوگیری از فعالیت های مبارزین فلسطینی در خاک سوریه به امتیازات سنگینی تن دهد. دیپلماسی قوی سوریه در منطقه در حدی قرار گرفته است که کارشناسان مسائل خاورمیانه هر گونه عدم تفاهم و مذاکره با سوریه در نشست های صلح خاورمیانه را به منزله بازماندن نیمی از راه می دانند. به طور حتم یکی از دلایل عمده شکست نقشه راه و به دنبال آن استعفای محمود عباس را می توان در بازی نگرفتن سوریه وعدم باور وزن سیاسی دولت بشار اسد در صلح خاورمیانه و اجرای نقشه راه دانست.با توجه به مرور دو دیپلماسی سوریه و لیبی در سطح بین المللی که یکی در جهت صحیح رو به جلو و نه صرفا طلبکارانه و دیگری با حرکتی معقولانه و دوراندیشی رهبر آن؛ به راحتی می توان این نتیجه را مطرح کرد که داشتن دیپلماسی قوی در سطح بین المللی معلول تصمیم گیریهای درست و دور از تکبر رهبران آن است. امری که دو کشور سوریه و لیبی تنها به آن متکی بوده و با داشتن حداقل فضای سیاسی در داخل توانسته اند به این مهم دست یابند.حال می توان به این جمع بندی رسید که برای رسیدن به دیپلماسی خارجی قوی، نیاز به یک رهبری متفکرانه همراه با ایجاد فضای باز سیاسی و دموکراتیک در داخل و رعایت قاعده بازی سیاستمداران داخلی و جناح های سیاسی با درک فضای کنونی بین المللی و منطقه می باشد که می تواند هم ایران را از فشارها و خطرات خارجی دور سازد و هم به عنوان وزنی سنگین در منطقه معرفی گردد تا بتواند در ایجاد صلح و ثبات منطقه به شکل کشوری قدرتمند در مجامع بین المللی تصمیم گیری کند.استراتژیی که هیچ گاه در دو دهه اخیر حکومت داران ایران بدان دست نیافتند و با توجه به فشارها و حرکت های مشکوک داخلی و حتی موضعگیریهای منفعلانه دولت در سطح خارجی - که تنها به طرح پروژه هایی از جمله " گفت و گوی تمدن ها" اکتفا کرد- ظرف چند سال اخیر، جهت عکس آنرا تسریع کرده و ایران را آماده صدور قطع نامه های بین المللی علیه ملت ایران کرده است.
Sunday, September 07, 2003
Monday, September 01, 2003
هنر در سیاست
1382/06/10
در سیاست بسیار دیده شده است که یک بازیگر سینما را بر آن دارد که با استفاده از شهرت اجتماعی خویش پا به میدان سیاست گذاشته و سیاست را تجربه کند. ولی امروزه متاسفانه عالم سیاست نه تنها بازیگر به دنیای خویش راه می دهد بلکه خود بازیگر سیاسی می پرورد."هنر در سیاست" تنها از یک جنبه معنا پیدا می کند و آن هنرمندی در پیچیدگی های سیاست است. بازیگری در سیاست- به عنوان ترفندی تازه و در شکل حزب و تشکیلات گوناگون - امروزه در غالب هنر در سیاست جایگاه ویژه ای را بالاخص در جوامع عقب مانده پیدا کرده است.هنر در سیاست پیچ های بسیاری به دنبال دارد و رابطه پیچیده ای را نسبت به هم تشکیل می دهد و اساسا بروز خلاقیت در عرصه های مختلف سیاسی است؛ نه بازیگری و ایفای نقش در قالب حزب و یا نهاد سیاسی.تاریخ نشان داده است که در جوامع صنعتی وتوسعه یافته با ورود یک هنرپیشه سینما به عالم سیاست تعدد چهره هنری او به یک چهره سیاسی ثابت تغییر می کند و در واقع هنر خویش را در جهت ثبات استراتژی جبهه و یا ایدئولوژی مشخص سیاسی خویش بکار می گیرد.با انتخابات فرمانداری کالیفرنیا و اعلام کاندیداتوری آرنولد شوارتزنگر- هنر پیشه هالیوود - نگاه بسیاری از منتقدان و سیاسیون آمریکایی به او معطوف شده است تا شاید شاهد تکرار گذشته و انتخاب بازیگری از هالیوود به عنوان فرماندار کالیفرنیا باشند.در دهه 60 رونالد ریگان سیاستمدار پرآوازه آمریکایی پس از بازی در حدود پنجاه فیلم بین دهه سی تا پنجاه ، در سال 1966 از پرده سینما به عرصه سیاست به عنوان فرماندار کالیفرنیا گام نهاد. او مجددا در سال 1970 در انتخابات فرمانداری پیروز و در سال 1980 با شکست کارتر رئیس جمهور آمریکا شد.ترفندهای ریگان در عرصه سیاست و رعایت قاعده بازی سیاسی در بین احزاب اورا به عنوان یکی از مشهورترین روسای جمهور امریکا مطرح کرد.حال باید به این نکته توجه داشت که هنر در جوامع به اصطلاح جهان سومی چه تاثیری بر سیاست آن جامعه داشته و سیاستمداران آن چگونه تبه و لمپنیسم را خلط کرده و واژه های جدید و قرائت های گوناگون از آن استخراج می کنند.جهت گیری سیاسی و دارا بودن خط فکری و حزبی از ضروریات علوم سیاسی و اجتماعیست و آنرا غیر قابل برگشت می نماید. بنابراین باید دریافت جنبش جدیدی که همراه یک جریان فکری جدید بوجود آمده ( جنبش اصلاح طلبی) تا چه حد قاعده برگشت ناپذیری آن در عالم سیاست توسط الگوها و مطرح کنندگان آن رعایت شده است.برای روشن شدن موضوع ذکر دو مورد در این باب ضرورت می نماید.1- بحث خروج از حاکمیت از سال 80 و اندکی قبل از انتخابات دور دوم ریاست جمهوری خاتمی مطرح و یک سال بعد بصورت جدی دنبال شد که در نهایت به دستگیری و زندانی تئوریسین آن منجر گردید. اصل و طبیعت خروج از حاکمیت همان انعطاف ناپذیری در جهت گیری سیاسی و نوعی خلاقیت و استراتژی سیاسی می باشد که نوع جدیدی از هنرمندی در سیاست را برای طیف خاصی از سیاسیون مطرح کرد.بعد از آن واکنش ها و موضعگیری کاملا منفعلانه و بعضا منفی از جانب بعضی سیاسیون اصلاح طلب که نسبت به آن موضوع نشان داده شد، موجب بروز شکاف و ناهماهنگی هایی در جبهه دوم خرداد گردید که در نهایت - به شکلی که در حافظه افکار عمومی باقی ماند- تئوری های جناح اصلاح طلب را در عمل مورد آزمایش قرار داد.2- رد سه لایحه مهم دولت که توسط شورای نگهبان صورت گرفت جناح اصلاح طلب را با چالش جدی و جدیدی روبرو کرد. اولین واکنش نسبت به رد لوایح را رئیس جمهور در مصاحبه با خبرنگاران نشان داد که انتظار می رفت صراحت بیشتری در گفته ها یش نسبت به دفعات قبل نشان داده و موضعگیری شفافی در رد لوایح و عملکرد شورای نگهبان داشته باشد. ولی متاسفانه رئیس جمهور ملاحظات و تساهل را تا آنجا پیش برد که صادق زیبا کلام استاد دانشگاه به انتقاد از رئیس جمهور برآمد و سخنان او را در جمع خبرنگاران غیر شفاف و دو پهلو و به نوعی یک بازی سیاسی قلمداد کرد.از سال 76 با ورود خاتمی در دستگاه اجرایی کشور و به دست گرفتن قوه مجریه و مقننه توسط اصلاح طلبان، بیشترین انرژی جناح اصلاح طلب صرف رفع موانع و مشکلات ایجاد شده توسط جناح مخالف شد. سیاستمداران وابسته به دولت و مجلس بیشترین حملات و انتقاد را در طول این چند سال به عدم همکاری محافظه کاران و نبود شفافیت نزد روسای آنان دانستند. ولی متاسفانه آشکارا دیده می شود که جناح اصلاح طلب در عدم همان شفافیت و بازیگری سیاسی از جناح رقیب پیشی گرفته است. بحث های خروج از حاکمیت، استعفا، رفراندوم، تحصن و ... به دلیل نبود انسجام و شفافیت در استراتژی حزبی، نه تنها تبدیل به یک بلوف سیاسی گشت بلکه در ایجاد شائبه بازی سیاسی توسط تعدادی نماینده مجلس و حتی رئیس جمهوری نزد افکار عمومی کمک کرد.با نزدیک شدن به پایان دوره ششم مجلس و انتخابات دوره بعد باید به دو نکته توجه داشت؛ که اولا : مردم از حافظه تاریخی و شعور سیاسی بالایی برخوردارند و دوم اینکه: وضعیت و وزن سیاسی اصلاح طلبان را به خوبی تشخیص داده و تمییز می دهند و با توجه به سیاستی که رئیس جمهور و یارانش و نمایندگان مجلس و دیگر سیاسیون جناح اصلاح طلب در چند سال اخیر پیش گرفته اند، به خوبی قادرند تا هنرمندان سیاست را از بازیگران آن تشخیص داده و از هم تمایز دهند همچنانکه سالهاست که تکلیف خود را با محافظه کاران می دانند و بارها در چند سال اخیر با شرکت در انتخابات نارضایتی خود را نشان داده اند.
در سیاست بسیار دیده شده است که یک بازیگر سینما را بر آن دارد که با استفاده از شهرت اجتماعی خویش پا به میدان سیاست گذاشته و سیاست را تجربه کند. ولی امروزه متاسفانه عالم سیاست نه تنها بازیگر به دنیای خویش راه می دهد بلکه خود بازیگر سیاسی می پرورد."هنر در سیاست" تنها از یک جنبه معنا پیدا می کند و آن هنرمندی در پیچیدگی های سیاست است. بازیگری در سیاست- به عنوان ترفندی تازه و در شکل حزب و تشکیلات گوناگون - امروزه در غالب هنر در سیاست جایگاه ویژه ای را بالاخص در جوامع عقب مانده پیدا کرده است.هنر در سیاست پیچ های بسیاری به دنبال دارد و رابطه پیچیده ای را نسبت به هم تشکیل می دهد و اساسا بروز خلاقیت در عرصه های مختلف سیاسی است؛ نه بازیگری و ایفای نقش در قالب حزب و یا نهاد سیاسی.تاریخ نشان داده است که در جوامع صنعتی وتوسعه یافته با ورود یک هنرپیشه سینما به عالم سیاست تعدد چهره هنری او به یک چهره سیاسی ثابت تغییر می کند و در واقع هنر خویش را در جهت ثبات استراتژی جبهه و یا ایدئولوژی مشخص سیاسی خویش بکار می گیرد.با انتخابات فرمانداری کالیفرنیا و اعلام کاندیداتوری آرنولد شوارتزنگر- هنر پیشه هالیوود - نگاه بسیاری از منتقدان و سیاسیون آمریکایی به او معطوف شده است تا شاید شاهد تکرار گذشته و انتخاب بازیگری از هالیوود به عنوان فرماندار کالیفرنیا باشند.در دهه 60 رونالد ریگان سیاستمدار پرآوازه آمریکایی پس از بازی در حدود پنجاه فیلم بین دهه سی تا پنجاه ، در سال 1966 از پرده سینما به عرصه سیاست به عنوان فرماندار کالیفرنیا گام نهاد. او مجددا در سال 1970 در انتخابات فرمانداری پیروز و در سال 1980 با شکست کارتر رئیس جمهور آمریکا شد.ترفندهای ریگان در عرصه سیاست و رعایت قاعده بازی سیاسی در بین احزاب اورا به عنوان یکی از مشهورترین روسای جمهور امریکا مطرح کرد.حال باید به این نکته توجه داشت که هنر در جوامع به اصطلاح جهان سومی چه تاثیری بر سیاست آن جامعه داشته و سیاستمداران آن چگونه تبه و لمپنیسم را خلط کرده و واژه های جدید و قرائت های گوناگون از آن استخراج می کنند.جهت گیری سیاسی و دارا بودن خط فکری و حزبی از ضروریات علوم سیاسی و اجتماعیست و آنرا غیر قابل برگشت می نماید. بنابراین باید دریافت جنبش جدیدی که همراه یک جریان فکری جدید بوجود آمده ( جنبش اصلاح طلبی) تا چه حد قاعده برگشت ناپذیری آن در عالم سیاست توسط الگوها و مطرح کنندگان آن رعایت شده است.برای روشن شدن موضوع ذکر دو مورد در این باب ضرورت می نماید.1- بحث خروج از حاکمیت از سال 80 و اندکی قبل از انتخابات دور دوم ریاست جمهوری خاتمی مطرح و یک سال بعد بصورت جدی دنبال شد که در نهایت به دستگیری و زندانی تئوریسین آن منجر گردید. اصل و طبیعت خروج از حاکمیت همان انعطاف ناپذیری در جهت گیری سیاسی و نوعی خلاقیت و استراتژی سیاسی می باشد که نوع جدیدی از هنرمندی در سیاست را برای طیف خاصی از سیاسیون مطرح کرد.بعد از آن واکنش ها و موضعگیری کاملا منفعلانه و بعضا منفی از جانب بعضی سیاسیون اصلاح طلب که نسبت به آن موضوع نشان داده شد، موجب بروز شکاف و ناهماهنگی هایی در جبهه دوم خرداد گردید که در نهایت - به شکلی که در حافظه افکار عمومی باقی ماند- تئوری های جناح اصلاح طلب را در عمل مورد آزمایش قرار داد.2- رد سه لایحه مهم دولت که توسط شورای نگهبان صورت گرفت جناح اصلاح طلب را با چالش جدی و جدیدی روبرو کرد. اولین واکنش نسبت به رد لوایح را رئیس جمهور در مصاحبه با خبرنگاران نشان داد که انتظار می رفت صراحت بیشتری در گفته ها یش نسبت به دفعات قبل نشان داده و موضعگیری شفافی در رد لوایح و عملکرد شورای نگهبان داشته باشد. ولی متاسفانه رئیس جمهور ملاحظات و تساهل را تا آنجا پیش برد که صادق زیبا کلام استاد دانشگاه به انتقاد از رئیس جمهور برآمد و سخنان او را در جمع خبرنگاران غیر شفاف و دو پهلو و به نوعی یک بازی سیاسی قلمداد کرد.از سال 76 با ورود خاتمی در دستگاه اجرایی کشور و به دست گرفتن قوه مجریه و مقننه توسط اصلاح طلبان، بیشترین انرژی جناح اصلاح طلب صرف رفع موانع و مشکلات ایجاد شده توسط جناح مخالف شد. سیاستمداران وابسته به دولت و مجلس بیشترین حملات و انتقاد را در طول این چند سال به عدم همکاری محافظه کاران و نبود شفافیت نزد روسای آنان دانستند. ولی متاسفانه آشکارا دیده می شود که جناح اصلاح طلب در عدم همان شفافیت و بازیگری سیاسی از جناح رقیب پیشی گرفته است. بحث های خروج از حاکمیت، استعفا، رفراندوم، تحصن و ... به دلیل نبود انسجام و شفافیت در استراتژی حزبی، نه تنها تبدیل به یک بلوف سیاسی گشت بلکه در ایجاد شائبه بازی سیاسی توسط تعدادی نماینده مجلس و حتی رئیس جمهوری نزد افکار عمومی کمک کرد.با نزدیک شدن به پایان دوره ششم مجلس و انتخابات دوره بعد باید به دو نکته توجه داشت؛ که اولا : مردم از حافظه تاریخی و شعور سیاسی بالایی برخوردارند و دوم اینکه: وضعیت و وزن سیاسی اصلاح طلبان را به خوبی تشخیص داده و تمییز می دهند و با توجه به سیاستی که رئیس جمهور و یارانش و نمایندگان مجلس و دیگر سیاسیون جناح اصلاح طلب در چند سال اخیر پیش گرفته اند، به خوبی قادرند تا هنرمندان سیاست را از بازیگران آن تشخیص داده و از هم تمایز دهند همچنانکه سالهاست که تکلیف خود را با محافظه کاران می دانند و بارها در چند سال اخیر با شرکت در انتخابات نارضایتی خود را نشان داده اند.
Subscribe to:
Posts (Atom)