1382/06/10
در سیاست بسیار دیده شده است که یک بازیگر سینما را بر آن دارد که با استفاده از شهرت اجتماعی خویش پا به میدان سیاست گذاشته و سیاست را تجربه کند. ولی امروزه متاسفانه عالم سیاست نه تنها بازیگر به دنیای خویش راه می دهد بلکه خود بازیگر سیاسی می پرورد."هنر در سیاست" تنها از یک جنبه معنا پیدا می کند و آن هنرمندی در پیچیدگی های سیاست است. بازیگری در سیاست- به عنوان ترفندی تازه و در شکل حزب و تشکیلات گوناگون - امروزه در غالب هنر در سیاست جایگاه ویژه ای را بالاخص در جوامع عقب مانده پیدا کرده است.هنر در سیاست پیچ های بسیاری به دنبال دارد و رابطه پیچیده ای را نسبت به هم تشکیل می دهد و اساسا بروز خلاقیت در عرصه های مختلف سیاسی است؛ نه بازیگری و ایفای نقش در قالب حزب و یا نهاد سیاسی.تاریخ نشان داده است که در جوامع صنعتی وتوسعه یافته با ورود یک هنرپیشه سینما به عالم سیاست تعدد چهره هنری او به یک چهره سیاسی ثابت تغییر می کند و در واقع هنر خویش را در جهت ثبات استراتژی جبهه و یا ایدئولوژی مشخص سیاسی خویش بکار می گیرد.با انتخابات فرمانداری کالیفرنیا و اعلام کاندیداتوری آرنولد شوارتزنگر- هنر پیشه هالیوود - نگاه بسیاری از منتقدان و سیاسیون آمریکایی به او معطوف شده است تا شاید شاهد تکرار گذشته و انتخاب بازیگری از هالیوود به عنوان فرماندار کالیفرنیا باشند.در دهه 60 رونالد ریگان سیاستمدار پرآوازه آمریکایی پس از بازی در حدود پنجاه فیلم بین دهه سی تا پنجاه ، در سال 1966 از پرده سینما به عرصه سیاست به عنوان فرماندار کالیفرنیا گام نهاد. او مجددا در سال 1970 در انتخابات فرمانداری پیروز و در سال 1980 با شکست کارتر رئیس جمهور آمریکا شد.ترفندهای ریگان در عرصه سیاست و رعایت قاعده بازی سیاسی در بین احزاب اورا به عنوان یکی از مشهورترین روسای جمهور امریکا مطرح کرد.حال باید به این نکته توجه داشت که هنر در جوامع به اصطلاح جهان سومی چه تاثیری بر سیاست آن جامعه داشته و سیاستمداران آن چگونه تبه و لمپنیسم را خلط کرده و واژه های جدید و قرائت های گوناگون از آن استخراج می کنند.جهت گیری سیاسی و دارا بودن خط فکری و حزبی از ضروریات علوم سیاسی و اجتماعیست و آنرا غیر قابل برگشت می نماید. بنابراین باید دریافت جنبش جدیدی که همراه یک جریان فکری جدید بوجود آمده ( جنبش اصلاح طلبی) تا چه حد قاعده برگشت ناپذیری آن در عالم سیاست توسط الگوها و مطرح کنندگان آن رعایت شده است.برای روشن شدن موضوع ذکر دو مورد در این باب ضرورت می نماید.1- بحث خروج از حاکمیت از سال 80 و اندکی قبل از انتخابات دور دوم ریاست جمهوری خاتمی مطرح و یک سال بعد بصورت جدی دنبال شد که در نهایت به دستگیری و زندانی تئوریسین آن منجر گردید. اصل و طبیعت خروج از حاکمیت همان انعطاف ناپذیری در جهت گیری سیاسی و نوعی خلاقیت و استراتژی سیاسی می باشد که نوع جدیدی از هنرمندی در سیاست را برای طیف خاصی از سیاسیون مطرح کرد.بعد از آن واکنش ها و موضعگیری کاملا منفعلانه و بعضا منفی از جانب بعضی سیاسیون اصلاح طلب که نسبت به آن موضوع نشان داده شد، موجب بروز شکاف و ناهماهنگی هایی در جبهه دوم خرداد گردید که در نهایت - به شکلی که در حافظه افکار عمومی باقی ماند- تئوری های جناح اصلاح طلب را در عمل مورد آزمایش قرار داد.2- رد سه لایحه مهم دولت که توسط شورای نگهبان صورت گرفت جناح اصلاح طلب را با چالش جدی و جدیدی روبرو کرد. اولین واکنش نسبت به رد لوایح را رئیس جمهور در مصاحبه با خبرنگاران نشان داد که انتظار می رفت صراحت بیشتری در گفته ها یش نسبت به دفعات قبل نشان داده و موضعگیری شفافی در رد لوایح و عملکرد شورای نگهبان داشته باشد. ولی متاسفانه رئیس جمهور ملاحظات و تساهل را تا آنجا پیش برد که صادق زیبا کلام استاد دانشگاه به انتقاد از رئیس جمهور برآمد و سخنان او را در جمع خبرنگاران غیر شفاف و دو پهلو و به نوعی یک بازی سیاسی قلمداد کرد.از سال 76 با ورود خاتمی در دستگاه اجرایی کشور و به دست گرفتن قوه مجریه و مقننه توسط اصلاح طلبان، بیشترین انرژی جناح اصلاح طلب صرف رفع موانع و مشکلات ایجاد شده توسط جناح مخالف شد. سیاستمداران وابسته به دولت و مجلس بیشترین حملات و انتقاد را در طول این چند سال به عدم همکاری محافظه کاران و نبود شفافیت نزد روسای آنان دانستند. ولی متاسفانه آشکارا دیده می شود که جناح اصلاح طلب در عدم همان شفافیت و بازیگری سیاسی از جناح رقیب پیشی گرفته است. بحث های خروج از حاکمیت، استعفا، رفراندوم، تحصن و ... به دلیل نبود انسجام و شفافیت در استراتژی حزبی، نه تنها تبدیل به یک بلوف سیاسی گشت بلکه در ایجاد شائبه بازی سیاسی توسط تعدادی نماینده مجلس و حتی رئیس جمهوری نزد افکار عمومی کمک کرد.با نزدیک شدن به پایان دوره ششم مجلس و انتخابات دوره بعد باید به دو نکته توجه داشت؛ که اولا : مردم از حافظه تاریخی و شعور سیاسی بالایی برخوردارند و دوم اینکه: وضعیت و وزن سیاسی اصلاح طلبان را به خوبی تشخیص داده و تمییز می دهند و با توجه به سیاستی که رئیس جمهور و یارانش و نمایندگان مجلس و دیگر سیاسیون جناح اصلاح طلب در چند سال اخیر پیش گرفته اند، به خوبی قادرند تا هنرمندان سیاست را از بازیگران آن تشخیص داده و از هم تمایز دهند همچنانکه سالهاست که تکلیف خود را با محافظه کاران می دانند و بارها در چند سال اخیر با شرکت در انتخابات نارضایتی خود را نشان داده اند.