Wednesday, May 11, 2005

حکایت سردار و حکایت آقا تقی خیاط

84/2/21
این سردار نسبتا جوان –قالیباف- از حزب اللهی ها چه انتظاری دارد؟ نکند بابت طرح ادعای اش، انتظار تحسین و «ماشا الله» شان را دارد؟ به گمانم سردار آن حکایت آقا تقی خیاط نوحه خوان را نشنیده که این طور به هیجان آمده و ناشیانه خود را رضا خان حزب اللهی ها معرفی کرده است.
روزي در مجلسي سوگواري، جمعي نشسته معطل مداح مانده بودند. مسلماني از جمع برخاست و آقا تقي خياط را به زور بغل كرد و کنار منبر برد كه روضه بخواند تا جمع گرم سوگواري شوند. عقيده داشت آقا تقي صدايي سوزناك دارد و هيجان به پا مي كند و هیئت را به گريه مي اندازد. تقي خياط از همه جا بي خبر و بي اطلاع، با توصیه بزرگ ترها مجاب شد و گمان كرد كه تشويق بزرگان و تمجيد از صدايش جدی ست و توان مداحی را دارد و ديگر خبر نداشت كه تشویق ها، تنها از براي حفظ آبروي مجلس است و صوري.
پس وقتی جمع را دست به هوا برده ديد كه منتظراند تا محكم بر سينه بكوبند و يك صدا ابوالفضل گويان سوگي بر پا كنند، بی آنکه فکر کند که چه بگوید، صدايي صاف كرد و هیجان زده گفت: « دور كمر [...] خانم دو متره.» جمع كه تشنه بود، يك صدا گفت: «ابوالفضل»؛ «دور كمر [...] خانم دو متره»...«ابوالفضل»...