Monday, August 22, 2005

وب‌نامه تمام شد

31مرداد1384
صفحات دفترچه وب‌نامه‌ام پر شد؛ وب‌نامه تمام شد.

Saturday, August 20, 2005

اميدوارم عبرت شود

در وسط دعوا آنكه خود را به عنوان ميانجي و ختم دهنده وسط مي اندازد، بازنده اصلي است. چون در نهايت يا چاقو مي خورد در اين دعوا يا فحش از اين و آن. تا من باشم تحت تاثير قرار نگيرم. بارها سعي كردم از اين "افه التهاب‌ها" نگذارم براي كسي، اما نتوانستم جلوي خودم را بگيرم. چه كار مي شود كرد؟ هر كسي ضعفي دارد ديگر؛ اميدوارم عبرت شود برايم.

Wednesday, August 17, 2005

...


براي آخر هفته قصد سفر به مازندران دارم كه چشم دل بسپارم به سبزي جنگل‌ها تا چندي رها شوم از نظام انگل‌ها.

رهبري، امام جمعه اين هفته تهران


26مرداد1384
نماز جمعه اين هفته تهران به امامت آيت‌ الله خامنه‌اي برپا خواهد شد. درست دو روز قبل از بررسي صلاحيت وزراي پيشنهادي رئيس‌جمهور در مجلس شوراي اسلامي. مطمئنا اعلام خواهد شد كه اين سخنراني به مناسبت سالروز ولادت امام علي است. اما با توجه به تشديد مخالفت‌ها و اختلاف در جناح راست بر سر وزراي پيشنهادي، سخنراني آتي رهبري شايد پاياني بر اختلافات و امر به سكوت مخالفان شود و به عبارتي ديگر، از جانب رهبري به تمامي اعضاي كابينه پيشنهادي قبل از آغاز به كار علني مجلس، راي اعتماد داده شود.

خيال‌مان راحت شد

تا زماني كه چنين دژي داريم، مشكلي از بابت فعاليت هسته‌اي نداريم. مطمئن باشيد.

Tuesday, August 16, 2005

حاج آقا بسم الله


25مرداد1384
چه كسي مي گويد دولت خاتمي دستاوردي نداشت؟ ببينيد احمدي‌نژاد به شعارهاي دولت اصلاحات روي آورده و برنامه‌هاي كلان سياست‌ داخلي و خارجي‌اش را مطابق سياست‌هاي دولت خاتمي تدوين كرده است. خب، اين يك دستاورد بزرگ است كه همفكران احمدي‌نژاد را به اين نتيجه رسانده كه جز از راه سياست‌هاي اصلاحي در كشور و بازنگري اساسي، راه ديگري نمانده است. همين شبيه صحبت كردن‌ها براي تندروهاي جناح راست حركت بسيار بزرگي است كه نشان مي‌دهد اصلاحات خاتمي اثر خود را در ايران گذاشته است. هر چند كه فعلا براي قضاوت كردن در اجرا، بسيار زود است.
دولت جديد در بخشي از برنامه سياست داخلي‌اش، از آزادي‌هاي سياسي و بيان سخن به ميان آورده كه براي همه اقشار جامعه در چارچوب قانون اساسي حق مي‌داند. همين برنامه اگر در دولت احمدي نژاد به اجرا گذاشته شود و در حد شعار باقي نماند، علاوه بر توسعه سياسي، مي‌تواند پايه توسعه بسياري از شاخه‌هاي ديگر از جمله اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي شود. برنامه‌اي كه نگذاشتند خاتمي به سرانجامش برساند.
پس، حاج‌آقا احمدي‌نژاد بسم الله؛ ببينيم، مي تواني اين وزنه سنگين را با جثه نحيف‌ات بلند كني يا نه، همچنان اين وزنه در زور پدرخوانده‌ها مي ماند.

Monday, August 15, 2005

مرتضوي: گنجي بازيگر است

بدون هيچ توضيح اضافه‌اي لينك خبر دادستان تهران را مي‌آورم. به اين خاطر كه مي گويند او دم شير است و با دم شير هم نبايد بازي كرد...

در سخن با دوستان آهسته باشيم

24مرداد1384
حسين بالاخره كار خود كردي؟ خسته نباشي. به راستي چه عايدت مي‌شود از اين همه حقد و كينه؟ از تو انتظار نداشتم اينچنين به نويسنده‌اي بزرگ حمله كني.
حرف‌هايي كه حسين درباره عباس معروفي زده بسيار سنگين است. آزردن روح لطيف يك نويسنده و رمان نويس كه بيشتر عمرش را همه مي دانيم كه در كار فرهنگي بوده، هنر نيست.
حسين! اگر عليه عباس معروفي مدركي داري كه ثابت مي كند او خائن و جاسوس است، منتشر كن. بي ملاحظه منتشرش كن. يادت باشد همه آن حرف‌هايي كه به معروفي زدي، به خودت نيز مي زنند و تو بيش از هر كس ديگري طعم تلخ اتهام زني را چشيده‌اي.
يادداشت آخر معروفي داغي را در من تازه كرده است كه از سر بي‌حرمتي در دلم افتاده. من يك بار سال قبل به بهنود حمله كردم. تا آنجا كه مي توانستم به او توهين كردم. رفتار او را با تبهكاري هاشمي مقايسه كردم، اما چيزي جز شرمندگي بر خود نماند و بعد از مدتي از او عذرخواهي كردم. هنوز در بعضي مسائل با بهنود اختلاف نظر دارم، اما ياد گرفته‌ام و سعي مي كنم حرمت او و ديگر نويسندگان بزرگ كشورم را نگاه دارم. چونكه بزرگ ترين سرمايه‌هاي زندگي‌ام امثال بهنود و معروفي و خيلي هاي ديگر اند.
حسين جان هر نويسنده‌اي صاحب فكر و انديشه اي است. معروفي پاي نامه ‌اي را امضا كرده كه شما محتوايش را قبول نداري . خيلي خوب. مي گويي كه امثال معروفي بيرون گود نشسته اند و مي گويند لنگ‌اش كن. باشد قبول؛ راه حل ارائه كن. ديگر چه كار داري به اينكه چطور از ايران خارج شده و با پشتيباني چه كسي‌ بوده است. آن هم بي مطالعه.
هفته قبل يادداشتي درباره سفرت به ايران نوشتم و سعي كردم توجيه كنم كساني را كه تو را همكار حكومت مي دانند. در آن يادداشت گفتم كه بابا اين طور نيست؛ از وقتي كه حسين آمد تا زماني كه رفت، تنش مي لرزيد. حالا خودت همان حرف‌هاي بي اساس را درباره ديگران جاري مي كني.
حسين جان، مراقب باش و در سخن با دوستان آهسته باش تا ندارد دشمن خونخوار گوش.
يك بار ديگر مي گويم، اين نوع برخوردها با نويسندگان به خدا به نفع نظام است. يعني ديگر حكومت نيازي به هزينه كردن ندارد. ما خودمان بزرگان‌مان را له مي كنيم، له.

يادداشت عباس معروفي را اينجا بخوانيد.

Sunday, August 14, 2005

تهراني‌ها غافلگير شدند

در همين حالي كه مي نويسم [22:30] خيابان‌هاي تهران را آب گرفته. باراني مي آيد كه به باران شبيه نيست. انگار خدا بعد از مدتها رفته است حمام و دوشش را باز كرده طرف تهران و حسابي شستشو مي كند. خلاصه كه تهراني‌ها را غافلگير كرده اين خدا. ولي خب، بعد از ساعت حمام خدا، چه هوايي مي شود براي بنده‌هاي خدا.
پ.ن:
آگاهان سياسي معتقدند كه اين باران نتيجه حمام خدا نبود و گريه خالق بر حال مخلوق ايراني خودش بود بابت اعلام كابينه پيشنهادي رئيس جمهورشان به مجلس!

با كابينه پيشنهادي آشنا شويد

نخستين عكس‌هاي منتشر شده از اعضاي كابينه پيشنهادي احمدي‌نژاد به مجلس

خيلي داغه

اين نوشته استاد هادي خرسندي خيلي داغه. دستمو سوزوند.

...امضايم نيست، اما

23مرداد1384
امضاي من در اين نامه نيست، اما در وبلاگم منتشرش مي كنم. چرا؟ چون در اين نامه اسامي بزرگاني مي‌بينم كه خواسته‌اي دارند و مطمئنا بامطالعه نامه اقدام به امضاي آن كرده‌اند. براي اين بزرگان و ديگر دوستان امضا كننده احترام قائلم و آنان را دلسوز براي وطن مي دانم. اگر دوستان امضا كننده از فراخوان يا مسابقه‌ و يا نامه‌اي كه من در گذشته ترتيب داده و نوشته بودم، استقبال نكردند، دليل نمي‌شود كه امروز انتقام بگيرم! مي‌خواهم يك جا اين انتقام گيري‌ها را تمام كنم. مي‌بينم كه تمام نامه‌ها و بيانيه‌ها دارند به صورت فرسايشي و شخصي زير سئوال مي روند و رنگ مي بازند.
متاسفانه اين معضل از طرح رفراندوم توسط تعدادي از روشنفكران شروع شد و فعلا در اين نامه موج مي خورد كه قطعا به نفع اقتدارگرايان حكومتي‌ خواهد بود.

نامه جمعی از بلاگرها خطاب به مردم ایران!
روشنفکران، اندیشمندان، شاعران، نویسندگان، روزنامه‌نگاران، بلاگرها و گروه‌های سیاسی مسئولند و باید راهی برای نجات کشور از وضعیت فرسايشی موجود پیدا کنند. نوشتن نامه، امضا کردن طومار، گذاشتن لوگو و این‌گونه کارهای دفاعی همواره توأم با خستگی و فرسودگی و تلف کردن انرژی است. چنین کارهایی را ادامه می‌دهيم اما معتقديم که روند مبارزه اينک شيوه‌ی ديگری را می‌طلبد.
بيست و شش سال گذشت و ما مدام داريم دفاع می‌کنيم که آدمی را از دست ندهيم. جمهوری اسلامی همه را به بازی گرفته، و همه مشغول اين مبارزه‌اند که يک روزنامه‌نگار کشته نشود، يک وکيل به اتهام جاسوسی در زندان نپوسد، يک زن سنگسار نگردد، و اين بازی تمامی ندارد. بيست و شش سال است که آدم‌ها به جرم جنگ مسلحانه، بابيگری، جاسوسی، زنا، اهانت به اسلام، ايجاد تشويش اذهان عمومی، اهانت به رهبری، و هزاران جرم اين‌چنينی آزار می‌بينند و يا کشته می‌شوند، و ما قبل يا پس از حادثه واکنش نشان می‌دهيم.
روش‌های دفاعی نتیجه نمی‌دهد. ما ایمان و اعتقادمان بر اين است که بايد از جسدبازی فاصله بگيريم، بايد از کابوس آنها رويا بسازيم. ما می‌توانيم با طرح موضوع و ايجاد فکر آنها را به موضع دفاعی و سلبی بکشانيم. ما فرهنگ و خبر و هنر توليد می‌کنيم، آنها اگر می‌توانند هزينه کنند و جلو آن را بگيرند. می‌دانيم که نمی‌توانند. ما با آخرين تکنيک‌ها، با تمام امکانات رسانه‌های جهانی از در و ديوار به درون خانه‌مان، ايران راه پيدا می‌کنيم تا جن‌گيرها بفهمند که جامعه نيازمند رهايی‌ست، که حق انسان اعدام و سنگسار و آويختن و شکنجه و شلاق نيست، که شأن انسان آزادی و برابری و عدالت اجتماعی است.
اگر کسی فکر می‌کند سید علی خامنه‌ای خداست و شاهرودی و مرتضوی برایش کار عزراییل را انجام می‌دهند و فقهای شورای نگهبان هم نگهبانان جهنم او هستند، خواهند دانست که يکبار زندگی می‌کنند، خواهند دانست که فريب اين متقلبان خدازده را نخواهند خورد.
نگاه کنید به مجلس مملکت، به رییس جمهورش که بناست کشور را بر پایه‌ی استخاره اداره کند، نگاه کنيد به هجوم چهار پنج سايت و وبلاگ تروريستی که آنها اداره‌اش می‌کنند! باور کنيد از وحشت به این زوزه کشیدن روی آورده‌اند. در اندازه‌های ايران و توان روشنفکرانش نيستند. از ترس و وحشت روزنامه‌نگاران و روشنفکران و دانشجویان را در زندان سرکوب می‌کنند که ادای قدرت را دربياورند. هر صدای معترضی را خاموش می‌کنند، اما نمی‌دانند که صدای اعتراض از خانه‌ی خودشان، از فرزندشان، از نزديکترين فردشان در سينه مانده است. از ترس آدم می‌کشند و ناگاه می‌بينيم جسد چهره‌ای برجسته در کوچه و بازار پیدا می‌شود.
آی آدم‌های مسلمان، چپ، کمونیست، سلطنت‌طلب، کافر، بهايی، ارمنی، يهودی، زرتشتی، پیروان ادیان مختلف ... آهای ایرانی! نجات کشور در حرکت است و شرایط آن امروز فراهم شده.
ما امضاکنندگان این نامه معتقديم که با ایجاد امید در مردم از این حالت انفعال و دفاعی خارج شويم و در گام‌های نخست در حمايت از مردم زجرديده‌ی کردستان به ياری‌شان بشتابيم. آزادی بیقيد و شرط زندانيان سياسی حق ماست، و با يورش به تمامی احساس خبری، آنها را از تاريکخانه‌ها بيرون می‌آوريم. ايران کشور ماست، و آزاد کردنش هزينه دارد. با تمام وجود برای آزادی ايران تلاش می‌کنيم، و با ايجاد کار فرهنگی و خبررسانی به‌موقع و افشای نکبت، به زندگی نور می‌تابانيم.
ايران نيازمند رهايی است، و ما ايرانی‌ها نيازمند هماهنگی و يکپارچگی و فکرهای نو هستيم. حرکت را پرقدرت آغاز می‌کنيم.
عزیرانی که علاقه‌مند به امضای نامه هستند لطفا از طريق فرم‌های مربوطه و یا از طریق assada@gmail.com به اطلاع ما برسانید تا نام شما یا وبلاگتان به لیست اضافه شود.
اسامی بلاگرهای امضا کننده نامه

نظام مخملي


23مرداد1384
با اين كابينه‌اي كه رئيس جمهور امروز به مجلس معرفي كرد، ديگر مي توان گفت كه نظام اسلامي در ايران مخملي شد؛ كاملا يكدست. مبارك است!

اخبار مرتبط:
- فهرست كابينه پيشنهادي احمدي نژاد به مجلس ارائه شد
- زندگي نامه اعضاي كابينه پيشنهادي محمود احمدي نژاد (1)

Saturday, August 13, 2005

ماهي گيري از آب گل‌آلود

22مرداد1384
خبر مربوط به گروگانگيري چهار نفر از ماموران نيروي انتظامي را خواندم.
ببينيد عناصر سوخته و معاند چطور از آب گل‌آلودي كه متاسفانه از سوي نيروي انتظامي صورت گرفت و شهرهاي شمال غرب كشور را متشنج و ناامن كرد، مي خواهند ماهي بگيرند. دلم براي سربازان اسير شده مي سوزد. آنان مامور هستند و معذور؛ تكليف مي گيرند و به محل ماموريت مي روند. چه گناه ديگري دارند؟
از جنگ و كشتار به شدت متنفرم. خبر دستگيري چهار مامور و شهادت سربازي به شدت مرا تحت تاثير قرار داده. روزي روزگاري مجاهدين خلق كه قدرتي داشتند، اگر از بچه‌هاي سپاه كسي را گرفتار مي كردند، تكه تكه‌اش مي كردند. همين اعمال كثيف و منافقانه شان در زمان جنگ با عراق، باعث شده كه امروز هيچ پشتوانه مردمي نداشته باشند.
اميدوارم هر چه سريع‌تر اين عوامل مزدور و تروريست هم (گروه پژاك) به عقب رانده شوند.

چيز هسته‌اي

22مرداد1384
در بخش‌هاي مختلف خبري سيما، مصاحبه‌هاي مردمي درباره فعاليت اتمي ايران به جاهاي جالب رسيده است. امروز در بخش خبري ساعت 14 شبكه اول سيما در يكي از همين سلسله مصاحبه‌ها، با همه نوع تيپي مصاحبه شده بود. از جوان تحصيل كرده گرفته تا زن خانه‌دار و كارگر زحمت‌كش كارخانه. اما يك قسمت از مصاحبه شاهكار بود؛ از راننده تاكسي مومن و باخدايي كه تمام صورتش ريش بود و فقط پيشاني چروكيده و متورمش معلوم بود، پرسيدند كه نظرتان درباره فعاليت هسته‌اي ايران و اعتراض غرب چيست؟ ايشان با لحن باتقوايي جواب داد كه "ما دست از هيچ چيز هسته‌اي‌مان برنميداريم و به آمريكا هم اجازه نميديم كه جلوي چيز هسته‌اي‌مان را بگيرد."

آقاي كديور! شاهرودي ساكت است


22مرداد1384
محسن كديور در مجلسي به منظور سلامتي اكبر گنجي خطاب به آيت الله شاهرودي گفته كه هر فرد یا گروهی چه با اسلحه و چه بدون آن اگر باعث ترس در جامعه اسلامی شوند در حکم محارب هستند. و سپس در ادامه از شاهرودي خواسته كه يا با كساني كه وحشيانه به خانه گنجي يورش برده‌اند و زندگي‌ و وسايل خانه‌اش را به‌هم ريخته‌اند و همسر و بچه‌هايش را مورد آزار و شكنجه روحي قرار داده‌اند، برخورد كند و يا فقه‌‌اش را عوض كند.
البته آقاي كديور اين موضوع را نبايد از ياد ببرند كه از اين مورد هجوم‌ها به منازل روشنفكران و نويسندگان بار اول نبوده است و نخواهد بود و آقاي شاهرودي همواره بابت اين نوع اعمال غيرقانوني سكوت اختيار كرده‌اند. پس بهتر بود كه اين شرط و شروط را مدتها قبل براي آقاي شاهرودي مي گذاشتند؛ نه الان كه خيلي دير شده است.
اصل خبر را در اينجا بخوانيد.

توضيح

زيرنويس يكي از عكس‌هاي مربوط به تجمع مقابل بيمارستان ميلاد عد‌ه‌اي از دوستان را خشمگين كرده كه چرا زير‌سئوال بردم امضاكنندگان فراخوان را.
در جواب اين دوستان بايد عرض كنم كه نه تنها اين آخرين بار نخواهد بود، بلكه نسبت به اين مسائل در آينده حساسيت بيشتري نشان خواهم داد. آقاياني كه پاي فراخوان را امضا مي‌كنند، نسبت به تعهدي كه مي‌دهند بايد پايبند باشند. وگرنه كه مي شود بي نهايت امضا گرفت. هدف از فراخوان، ملاقات با گنجي بود كه روز و ساعت هم در آن قيد شده بود. صدوشصت نفر از چهره‌هاي برجسته سياسي و فرهنگي آن را امضا كرده بودند. اما چند نفر بيشتر تشريف نياوردند. باور كنيد حرف‌هايي كه در مقابل بيمارستان از مردم به گوشم مي خورد مرا مي آزرد. ارتباطي به من نداشت حرف‌ها ولي از گلايه‌هايي كه از روشنفكران و دوستان گنجي مي‌شد، خجالت مي كشيدم. دائم زمزمه مي‌كردند كه پس فلاني كو؟ چرا آقاي فلان نيامده؟ چرا خانم فلاني غيبت دارد؟
به نظرم اين نوع برخوردها در واقع توهين به مردم است. آن وقت مي نشينيم و داد مي زنيم كه چرا همواره از جانب مردم پس زده مي شويم؛ چرا مردم به روش اصلاح‌طلبانه‌مان توجهي نمي كنند؟ ما خودمان اين بي اعتمادي را گسترش داديم و مي‌دهيم. در فراخوان اول براي ملاقات با گنجي بي اعتمادي آورديم، خوب، باشد، مطمئنا براي فراخوان‌هاي بعدي بي توجهي مي بينيم. مگر اينكه تا دير نشده جبران كنيم.
ضمنا اين نكته را هم بنويسم كه چند كامنت از پست‌هاي قبلي را پاك كردم. متاسفانه بعضي‌ها وبلاگستان را محله‌شان مي‌پندارند كه سر كوچه‌اش بايستند و فحش‌هاي ركيك به اين و آن بدهند.

Friday, August 12, 2005

انتشار جديدترين رمان ضد اسلامي سلمان رشدي


تهران- خبرگزاري كار ايران
"سلمان رشدي" نويسنده هندي‌‏تبار مقيم انگليس كه به علت توهين به مقدسات دين مبين اسلام از سوي حضرت امام خميني(س) به ارتداد محكوم شده بود با انتشار رماني جديد، بار ديگر به ارائه تصويري منفي از چهره اسلام به افكار عمومي جهان دست زد.
به گزارش سرويس ديپلماتيك خبرگزاري كار ايران ( ايلنا )، اين نويسنده مرتد كه به علت نگارش كتاب موهن "آيات شيطاني" با انتشار فتواي حضرت امام خميني(س)، "مهدور الدم" اعلام شده و به زندگي مخفيانه و تحت نظر پليس مجبور شد بار ديگر در رمان جديد خود كه از سوي بنگاه انتشاراتي انگليسي "RANDOM HOUSE" منتشر مي‏شود، مقدسات دين اسلام را به سخره گرفته است.
به گزارش بنگاه خبرپراكني دولتي انگليس ( بي‏بي‏سي )، نهمين رمان نگاشته‏شده به دست رشدي كه در بازارهاي غربي با 35 درصد تخفيف و با قيمت 11 يورو و 69 سنت عرضه مي‏شود، "شاليمار دلقك" نام دارد كه داستاني از يك نوجوان مسلمان است كه يك روحاني تندرو او را تحت آموزش‏هايي قرار مي‏دهد تا به اقدامات تروريستي دست بزند.
اين كتاب كه تا دو هفته ديگر روانه بازارهاي كتاب مي‏شود به زبان انگليسي نگاشته شده و بنا به اعلام پايگاه اطلاع‏رساني "AMAZON" و پاگاه اينترنتي "BOOKS"، كتابي است كه دين اسلام را ديني آميخته به سحر،‏ جادو، مارگيري، قتل، غارت، ترور، جنگ و خشونت‏هاي جنسي نشان مي‏دهد بر قلب و روح خواننده تأثيري شگرف مي‏گذارد.

در اين داستان، جواني مسلمان كه راننده "ماكسيميليان اوفولس" سفير سابق آمريكا در هند است، وي را در پلكان آستانه خانه‏اش در لس‏آنجلس مي‏كشد اما اين مسأله كه ناشي از يك انگيزه عشقي است به موضوعي سياسي تبديل مي‌‏شود و سپس در كشمير پس از آشنايي با يك روحاني مبارز مسلمان، به جبهه اسلامي آزادي‏بخش كشمير مي‏پيوندد.
اين كتاب كه نسخه‏هايي از آن براي نخستين بار در نمايشگاه‏هاي مختلف از جمله نمايشگاه بين‏المللي كتاب فيليپ در برزيل عرضه شده بود كه با استقبال بسياري از روزنامه‏نگاران آمريكايي و انگليسي روبرو شده است.
گفتني است انتشار رمان "آيات شيطاني" به دست اين نويسنده مرتد انگليسي و انتشار آن از سوي بنگاه انتشاراتي "پنگوئن" با صدور فتواي ارتداد وي از سوي حضرت امام خميني(س) روبرو شد و خشم تمامي مسلمانان جهان را برانگيخت.
شايان ذكر است كه دولت انگليس از سال 1988 همچنان به حفاظت و مراقبت از "سلمان رشدي" در برابر حملات احتمالي مسلمانان و اجراي حكم امام خميني(س) ادامه مي‏دهد و امنيت جاني وي را در سفرها و ديدارها و سخنراني‌‏هايش تأمين مي‌‏كند.

Thursday, August 11, 2005

گزارش تصويري از تجمع مقابل بيمارستان ميلاد




محمد ملكي- 14:05

بهبهاني و رئيس‌دانا -ساعت 14:15




عبدالله مومني









تجمع براي ملاقات با گنجي ساعت 16:15 به وقت تهران به پايان رسيد.

تجمع تا ساعت 15:30

تا ساعت 15:30 به وقت تهران از چهره‌هاي سرشناس امضا كننده فراخوان، به اندازه انگشتان دو دست هم نيامده بودند. تنها حضور دانشجويان و جوانان چشمگير بود.
تا بعد...

Wednesday, August 10, 2005

ناله‌هاي گرم


اين روزها كه
به سري در كتاب
برمي‌خورم،
گويدم غمان
هوا بس ناجوانمردانه
سرد است
اما در او كه
بيش كاو مي كنم،
بينم،
ناله‌اش برخاسته
از داغي بالشي
نرم است

- اين روزها، نچ نچ‌هاي پيوسته براي گنجي دارد مرا كر مي‌كند.

Tuesday, August 09, 2005

حسين هم مي نويسد


18مرداد1384
حسين درخشان شروع كرده است به انتشار عكس‌هايي كه در طول سفر چند روزه اش از ايران گرفته. دنبال مي كنم روايت تصويري‌اش را. درباره سفر درخشان به ايران حرف و حديث زياد گفته شد. كساني كه با درخشان مشكل شخصي داشتند بهترين موقعيت ديدند تا آنجا كه مي توانند او را ترور شخصيت كنند. كساني كه از خوشمزگي روزگار خود را اهل فرهنگ و هنر مي دانند. به هر حال نمي خواهم وارد اين بازي هاي بچگانه شوم. از اين مسئله هم مدتها گذشته اما موضوعي را مي خواهم دور از جنجال بازگو كنم كه خود از نزديك تجربه كردم و بر حسب فرض و گمان هم نمي گويم؛ آن طور كه حسين را ديدم و شناختم، نشان دهم:
دو روز بعد از انتخابات مرحله اول رياست جمهوري بود كه همه از نتيجه باخبر شده بودند و شگفت زده در خود فرو رفته بودند. من هم در اتاقم كز كرده و غمگين از نتيجه راي گيري بودم كه تلفن زنگ زد و از دفتر مدير مسئول مرا خواستند. وارد اتاق مدير كه شدم حسين را ديدم كه پشت ميز نشسته و بر روي طراحي سايت روزنامه مطالعه مي كند. بعد از سلام و احوال‌پرسي، با مدير كمي درباره انتخابات صحبت كرديم و از شگفتي‌هاي انتخابات گفتيم. مدتي در دفتر مدير ماندم، ولي وقت آن شده بود كه فرم اول صفحات روزنامه را آمده براي چاپ كنم و بايد به كارم مي رسيدم. اما در همان مدت اندك حسين را دمغ ديدم؛ خيلي پكر. با اين حال از او خواستم كه بعد از گفت و گو با حاجي يك سر به اتاقم بيايد تا با هم گپي بزنيم. آن روز، تا آخر وقت منتظر ماندم و كارهايم را تمام كردم ولي از حسين خبري نشد. پس از اتمام كار به دفتر حاجي رفتم و ديدم كسي نيست. فردا صبح با حاجي تماس گرفتم و به شوخي گفتم حاجي، حسين ما گم شد. ديروز قرار بود يك سر پيش ما بيايد! حاجي گفت حسين حال درستي نداشت و رفت. به كمي استراحت نياز داشت. ماجرا از اين قرار بود كه با او تماس گرفته و اطلاع داده بودند كه فلاني، سردبير فلان روزنامه آدرس داده كه بله آقاي حسين درخشان، هماني كه مطالب تند و تيز عليه حكومت مي نويسد، تشريف آورده تهران و عجله كنيد كه صيد با پاي خودش آمده. براي اينكه مطمئن شوم، همان روز رفتم آرشيو و فلان روزنامه را خواندم و ديدم بعله! چه تحريكي كرده آقاي فلان. حق داشت حسين ناراحت باشد. او يك ريسك بزرگ كرده بود و از فيلترهاي خطرناكي گذشته بود. حالا يك به اصطلاح خودي اين طور آدرس دهد، خيلي زور داشت.
حسين براي سفر به تهران واقعا ريسك كرد. هيچ تضميني هم نداشت. حس كنجكاوي‌اش، او را به تهران كشانده بود. من اين را يك روز قبل از بازگشتش يا بهتر بگويم دو روز قبل از مرحله دوم انتخابات در چند ساعتي كه با او بودم، فهميدم. حسين بچه مهرباني‌ست. آن طور كه من از نوشته‌هايش در ذهنم ساخته بودم، نيست. خيلي آرام و در ضمن باهوش است. هيچ وابستگي در او نديدم. هيچ سفارشي نداشت. به نظرم در برخورد نزديك با آدم‌ها و صحبت با آنها به راحتي مي توان فهميد اينها را. شايد هيچ وقت نتوان گفت همه صحبت‌هايي كه در روز آخر با هم داشتيم، ولي از حرف‌هايش فهميدم كه دروغ نمي گويد. دروغ نمي گفت. به او اخطار كرده بودند كه تا قبل از مرحله دوم انتخابات، ايران را ترك كند. خيلي هم نگران بود كه مبادا در فرودگاه برايش دردسر ايجاد كنند.
راستش وقتي آن حرف ها را درباره حسين در وبلاگ‌هاي علما خواندم دلم گرفت. يعني ما درباره همه افراد اين طور بي‌مطالعه و رو شكمي نظر مي دهيم. چرا؟ چرا وقتي كسي را كه حتي براي يك بار نديده‌ايم و پاي حرفهايش ننشسته‌ايم، اين طور به باد انتقاد و اتهام و افترا مي گيريم. همان روزها مي خواستم چند خطي درباره علما بنويسم كه اشتباه مي كنيد اساتيد بزرگوار. اما ديدم موج نفرتي كه ايجاد كرده اند را نمي توانم كم كنم و يك نوع جبهه گيري مي شود و وكالت مسخره براي حسين درخشان.
در اين چند خط، خواستم تصويري هر چند كوتاه از كسي بدهم كه اگر الان مي نويسم از مطالعه صفحه راهنماي وبلاگ او بود و خيلي‌ها ديگر هم اگر مي نويسند از تلاش او در اين كار بود كه علاقمند به وبلاگ نويسي شدند. اين يك واقعيت است؛ نمي توان كتمان كرد و يا اتفاقي كوچك دانست. حسين درخشان اگر باسواد است، استفاده اش براي ما خواهد بود و اگر به نظر بعضي دوستان بي‌سواد است، مشكل خودش هست. ديگر حسادت و يا خشم ما به هر دو براي چيست؟ مي توان نظرات حسين را نقد كرد. مي شود با حرف‌هايش مخالف بود. اما ديگر چه لزومي دارد كه همراه با نقد مطالبش، شخصيت‌اش را هم ترور كرد. به خدا مي شود بدون ترور شخصيتي هم به او ثابت كرد كه مثلا در مورد فلان مسئله اشتباه مي كند.
يادمان باشد، فقط ما نيستيم كه مي نويسيم! حسين هم مي نويسد.

روزهاي سياهي درپيش است


18مرداد1384
خبرها و عكس‌هاي مربوط به فعاليت تاسيسات هسته اي اصفهان به شدت نگرانم كرده است. به چه سمتي داريم مي رويم؟ اين همه عجله براي راه‌اندازي مركز هسته‌اي اصفهان قبل از اجلاس سه‌شنبه آژانس هسته‌اي براي چيست؟ نوعي شاخ شانه كشيدن است؟ اگر ملت اين قلدري را نخواهند، چه كسي را بايد ببينند؟ رهبري را؟ به نظر مي رسد آقايان تمام اميدشان به چين است كه طرح تحريم ايران را وتو كند. تقريبا همين انتظار را هم از روسيه دارند اما به دولت پوتين زياد اعتماد ندارند. مي دانند كه پوتين در مقاطعي از خير منافع‌اش در ايران گذشته. و اگر چين هم در لابي با غرب پشت ايران را خالي كند، آقايان با تحريم پيش‌رو چه مي كنند؟ اگر يك ماه بنزين وارد ايران نشود، شايد باورش كمي مشكل باشد، اما جهنمي درست مي شود. همين ممانعت از ورود بنزين به ايران براي به زحمت افتادن حكومت اسلامي كافي‌ست.
بحران پيش‌آمده هسته‌اي و مسئله گنجي را وقتي در كنار سكوت و بي تفاوتي جامعه قرار مي‌دهم، ترسي تمام وجودم را مي لرزاند. نمي دانم اين ترس از چيست، يعني براي چيست، فقط حس مي كنم كه روزهاي سياهي درپيش است.

Monday, August 08, 2005

تلاش روحانيون براي جبران ورشكستگي


17مرداد1384
سالهاي سال است كه اين جمع تصميمات مهمي براي مملكت گرفته‌اند. آخرين تصميم مهم‌شان هم هشت سال پيش بود كه محمد خاتمي را همين جمع متقاعد به كانديداتوري رياست جمهوري كرد. اما بعد از شكستي كه مجمع روحانيون مبارز در انتخابات مجلس هفتم متحمل شد و تير خلاصش هم در انتخابات رياست جمهوري نهم زده شد، آيا مي توانند دوباره به صحنه سياسي كشور بازگردند و مطرح باشند؟ اين سئوالي‌ست كه در دغدغه‌اش، اعضاي مجمع اين طور به تكاپو افتاده اند تا از حذف شدن بطور كامل در عالم سياست جلوگيري كنند.
اعضاي مجمع شب گذشته خاتمي را در خانه خود متقاعد كردند كه رياست شوراي مركزي مجمع روحانيون مبارز را قبول كند و جالب اينكه در غياب مهدي كروبي و بعد از استعفايش از دبير كلي، تصميم گرفته شده كه در اساسنامه مجمع تغييراتي صورت گيرد تا به جاي دبير كل، شوراي مركزي اداره مجمع را بر عهده گيرد. يعني زور زياد زدن براي اينكه نام مجمع، بي كروبي همچنان به عنوان يك تشكل تاثيرگذار در سياست باقي بماند و چون چهره‌اي مقبول‌تر از خاتمي در بين خود نمي بينند، ترجيح مي‌دهند اداره مجمع را به او بسپارند.
اما در اين بين تصورات كروبي قابل توجه است. او اكنون احساس مي كند كه از وزن بسياري در جامعه برخوردار بوده و خودش خبر نداشته. در انتخابات اخير پنج ميليون راي كسب كردن براي كروبي مثل يك رويا بود. او امروزه روز، عوامل شكستش را يكي دستكاري در راي‌ها مي‌داند و ديگري پشت كردن تعدادي از اعضاي مجمع و عدم پشتيباني از خود در انتخابات. او بر اين اعتقاد است كه اگر مستقل حزبي تاسيس كند، در آينده مي تواند پست رياست جمهوري را تصاحب كند و به همين خاطر بود كه با اصرار فراوان از مجمع جدا شد.
البته جدا از اين مسائل، شركت كروبي در انتخابات رياست جمهوري يك مسئله مهم را براي روشنفكران روشن كرد. او زاويه اي را نشان داد كه سالها اصلاح‌طلبان به آن بي‌توجه بودند. و آن مشكل معيشتي مردم بود. او توانست با وعده حقوق ماهيانه پنجاه هزار تومان براي افراد بالاي هجده سال پنج ميليون راي كسب كند كه حاوي پيامي شد كه مردم درد گشنگي دارند و بسياري به همان حقوق ماهيانه پنجاه هزار تومان محتاج هستند؛ بالخص در روستاهها كه بيكاري بيداد مي كند و صنعت كشاورزي در بسياري ازمناطق كشور متوقف شده.
اكنون با صف‌بندي‌هايي كه در حال شكل يافتن است، بايد منتظر بمانيم تا ببينيم كه حزب جديدالتاسيس كروبي و مجمع روحانيون مبارز كه به حتم دو رقيب براي يكديگر خواهند شد، چه سياستي را دنبال خواهند كرد. آيا به معيشت مردم اهميتي مي دهند و سياست‌هاي‌شان را براساس مشكلات اقتصادي مردم كه در اين انتخابات نتيجه بسيار خوبي هم داد و نشان داد كه دغدغه اصلي‌ست، مي سازند يا با همان سياست گذشته و ديد سنتي كه از خصوصيت روحانيون مبارز است، مجدد استراتژي اصلي‌شان را مي‌بندند و شعارهاي اقتصادي را مثل زني صيغه‌اي به كناري مي‌زنند.
پيش‌بيني من با توجه به شناختي كه از دو دسته روحاني دارم، اتخاذ مجدد سياست سنتي‌ست و آينده هر دو را با شكستي بزرگ تر و سخت‌تر مي بينم. شما چه فكر مي كنيد؟

شريعتمداري طنزپرداز

17مرداد1384
خبر ويژه امروز حسين شريعتمداري اگر در جشنواره مطبوعات سال آينده شركت داده شود، قطعا در گرايش طنز مكتوب رتبه اول را خواهد آورد:

كلك مرغابي بعد از شاه كليد ( خبر ويژه )
شيرين عبادي و يوسف مولايي وكلاي مدافع اكبر گنجي ديروز طي نامه اي كه قبل از ارسال براي گنجي روي سايت خبرگزاري ها رفته بود، از اكبر گنجي خواستند به اعتصاب غذاي خود پايان دهد.
اين اقدام فريبكارانه كه با مواضع قبلي آنها در تشويق و ترغيب اكبر گنجي به اعتصاب غذا و ادامه آن، متناقض است درحالي صورت پذيرفت كه يك شب قبل از ارسال نامه كذايي، اكبر گنجي اعتصاب غذاي خود را شكسته و اين خبر به اطلاع اطرافيان وي نيز رسيده بود.
بخش هايي از نامه شيرين عبادي و مولايي كه با ادبياتي متفاوت نسبت به مواضع اصلي آنها نوشته شده قابل توجه است.
شيرين عبادي خطاب به گنجي نوشته است: با شكستن اعتصاب و خوردن غذا، دل دوستان را شاد و خانواده خود را از نگراني به درآوريد!
همچنين يوسف مولايي خود را دوست و وكيل گنجي معرفي كرده و به او مي نويسد؛ هيچ يك از دوستداران شما در هيچ جاي دنيا از تداوم اعتصاب غذاي شما حمايت نمي كنند.
گفتني است كيهان پيش از اين از پروژه اي خبر داده بود كه هدف نهايي آن مرگ اكبر گنجي بوده و ضمن طراحي در خارج از مرزها، عواملي چون شيرين عبادي و يكي از نزديكان گنجي اجراي آن را برعهده داشتند. ترفند اخير وكلاي گنجي از شكست قطعي اين پروژه حكايت دارد كه اين نكته پيش از اين توسط كيهان پيش بيني شده بود.

Sunday, August 07, 2005

گنجي! تنها نرو

16مرداد1384
گنجي كجا؟ كجا مي خواهي بري؟ گنجي براي كي؟ براي چه كسي چنين به روز خود مي آوري؟ گنجي مي داني؟ مي داني همسايه‌ تو را نمي شناسد؟ به خدا نمي شناخت. شبي كه جلوي خانه‌ات شمع روشن كرده بوديم، آمد جلو و از تو پرسيد. همسايه روبرويي هم هست. پرسيد كه اين گنجي كيست؟ گفتم اين سئوال را من بايد بپرسم نه شما. گفت چطور مگر؟ گفتم شما جدا گنجي را نمي شناسي؟ گفت خب نمي شناسم؛ فقط مي دانم كه حالش خوب نيست و رو به مرگ است. شوخي هم نمي كرد. مرا سر كار نگذاشته بود. جدا نمي شناخت. مثل خيلي ها كه نمي شناسند تو را. نمي دانند كه چه كردي؛ چه نوشتي. باور كن همسايه‌ات مي گفت نمي دانم اين مرد چه كرده. گنجي ما عقبيم. خيلي از تو عقب هستيم. تنهايي وارد جنگل ظلم شدي. گرگان اسيرت كرده‌اند. بايد بايستي تا به تو برسيم. بايد زنده بماني و راه را نشان دهي. براي خيلي ها غريبه اي؛ حتي براي همسايه هايت. حتي براي آنان كه زماني نزديك‌ات بودند، غريبه شده اي. گنجي براي رفتن داري شتاب مي كني. امروزه روز، اكثريت جامعه نه لياقت آزادي دارند و نه از دموكراسي چيزي مي دانند. اين حرف ها از سرخوردگي نيست گنجي عزيز. به خدا براي مردم غريبه‌اي. حرف‌هايت را نمي فهمند. آنان كه تو را درك مي كنند، كم اند؛ خيلي كم هستند. در اقليت‌اند. گنجي عزيز من هم با ديگر دوستان از تو درخواست مي كنم كه اعتصاب غذايت را بشكني كه اين مردم تنها يك دقيقه بعد از شنيدن خبر مرگت به تو و راه تو فكر مي كنند، نه بيشتر. شايد آن يك دقيقه را هم به خبر ورزشي اختصاص دهند.
گنجي عزيز، تو را زنده مي خواهيم؛ قهرمان زنده.

Saturday, August 06, 2005

غايت لئامت

15مرداد1384
بوسه اي براي اين دنيا
نه از براي آن دنيا
بوسه‌اي ز روي تملق
نه ز روي تعلق
بوسه‌اي براي لذات دنيوي
نه از براي حيات اخروي
بوسه اي ز روي تجاهر
نه ز روي تمايل
و سرانجام اين بوسه‌ها
به‌ظاهر رفاقت
كه مي‌رساند
آدمي را
به غايت لئامت

با ديدن اين عكس بي‌اختيار اين چند خط به ذهنم رسيد.
چرا؟ به راستي چرا تا كمر بايد خم شد؟ اين نماينده ملت با اجازه چه كسي تعظيم كرده است؟ آن هم تعظيم به كسي كه نبايد. مگر غير اين است كه اين نوع چاپلوسي‌ها براي تائيد است؛ تائيد صلاحيت.
اين عكس مرا هم خشمگين كرده است و هم خجل زده. شرمگين در برابر افكار عمومي دنيا كه چه فكر مي كنند با مشاهده اين تصويرها درباره ما. نماينده اي كه مظهر غرور يك ملت است تا كمر خم شده و دست بوسي مي كند. به راستي فرق نظام اسلامي ما با نظام‌هاي گذشته چيست؟ آنان هم پادشاهي داشتند كه به اصطلاح نمايندگان ملت به دستبوسي‌اش مي‌رفتند. تازه مثل اينكه ما در اين نظام چند سلطان داريم.
چند روزي است كه اين و آن مي گويند كه فلاني باز ترمز بريده، اما نمي توانم آرام بگيرم. ديدن اين عكس‌ها مرا آزار مي دهد.

علت ترور مقدس از نگاه شريعتمداري

"…اما، چرا قاضي پرونده اكبرگنجي براي ترور انتخاب مي شود؟ پاسخ به اين سؤال چندان پيچيده نيست، محافل بيگانه و برخي از رسانه هاي داخلي طي چند هفته گذشته، از طريق شيرين عبادي و فرد نزديك به اكبرگنجي، بيشترين تبليغات تخريبي را عليه عوامل موثر در بازداشت و محكوميت او، به راه انداخته بودند، بنابراين قاضي پرونده، نشان دارترين شخصيتي بود كه ترور او مي توانست، افكار عمومي را به سمت و سويي كه طراحان اين جنايت درنظر داشتند بكشاند. يعني انتقام از كسي كه اكبرگنجي را محاكمه و زنداني كرده است!"
متن كامل...

Friday, August 05, 2005

خدايا،انتخاب با شماست

14مرداد1384
خدايا چرا تنها ما را عقل‌كل آفريدي تا مجبور شويم هر هفته قبل و بعد از نماز براي غرب و شرق دعا كنيم تا عاقل شوند؟ چرا؟ مگر ديگران آدم نبودند؟ مگر بلر و بوش آدم نيستند؟ خب اگر نيستند پس چرا آدم‌نما آفريدي‌شان؟ ببين خدا، اينجا كم كاري از شماست. مگر قرار نبود همه ما را برابر خلق كني؟ حالا ما بين اين همه ديوانه چه كنيم؟ الان هر كار عاقلانه‌اي كه بخواهيم انجام دهيم، از طرف اين ديوانه‌ها تهديد مي شويم. خدايا، با اين وضعي كه پيش آمده، دو راه بيش نداري؛ يا ما را مثل آنها ديوانه كن يا آنها را همانند ما عاقل. حال انتخاب با شماست.

:اصلاح شدم با

[...]

قرائتي از آقاي قرائتي

14مرداد1384
امروز قبل از بخش خبري ساعت 14 شكبه اول سيما برنامه آقاي قرائتي پخش شد. متاسفانه از نيمه برنامه تلويزيون را روشن كردم و درست زماني بود كه ايشان درباره نگهداري ادرار صحبت مي كردند. حجت السلام قرائتي در اين برنامه تاكيد فروان كردند كه به هيچ عنوان ادرار خود را نگاه نداريد كه مضر است. حتي به هنگام نماز وقتي وارد مسجد شديد، اول به مستراح برويد و ادرار را خالي كنيد و بعد وضو گرفته نماز را بر پا كنيد. در احاديث هم آمده كه نبايد ادرار را نگاه داشت و نماز خواند. حتي اگر از نماز جماعت عقب افتاديد، عيبي ندارد. بگذاريد نماز جماعت تمام شود، آنوقت شروع به نماز خواندن كنيد. هيچ اشكالي ندارد. اشكال نگهداري ادرار بيشتر است.
ايشان در ادامه سخنانش درباب ادرار گفتند كه جايي به من پيشنهاد برگزاري كلاس قرآن كردند. من هم در قبال دستمزد گفتم كه ابتدا چند مستراح در فلان جا بسازيد تا كلاس را برگزار كنم. مسلمان بي مستراح كه زندگاني نتواند!
آقاي قرائتي كه مجلس ديني را تبديل به مجالس آقاي ماهي‌صفت يا همان "مستر سين" كرده بود، خود از خنده حاضران به وجد آمده و هنگام صحبت مي خنديد. بعد از برنامه مات مانده بودم كه چطور اين حرف‌هاي مضحك به نام دروس ديني به مردم خورانده مي شود. خود آقايان اسلام را به مسخره گرفته اند و آن وقت، اين و آن را متهم به توهين به مقدسات مي كنند. اگر برنامه آقاي قرائتي را بي تصوير گوش دهيم، به نظر مي رسد كه دلقكي اداي اين حجت السلام را در مي‌‌آورد و مردم مي‌خندند. جدا متاسف شدم. يعني واقعا حرف‌هاي آقاي قرائتي درس‌هايي از دين است؟ پس چرا ما نخوانده ايم؟ من ناآشنا هستم يا اين حرف‌ها من درآوردي است؟

سردبيرهاي انتصابي

14 مرداد1384
مصاحبه روزنامه شرق با استاد حسين قندي را بخوانيد. حرف هاي خوبي زده. از دغدغه هاي هميشگي‌اش گفته كه همواره از آن رنج مي برد و در كلاس‌هايش براي دانشجوها درد‌دل مي كند. درباره سردبيران امروز مطبوعات ايران چقدر درست نظر داده. البته يك نكته را هم مي توان به آن اضافه كرد و آن مشكلات اخلاقي‌ بيشتر سردبيران انتصابي‌ست كه اميدوارم روزي نام آنها برده شود تا به عنوان انگل مطبوعات امروز ايران معرفي شوند.
"الان فضاى تحريريه ها كاملاً متفاوت است. چرا؟ چون كسى كه دبير سرويس يا سردبير مى شود سابقه كمترى نسبت به خبرنگارش دارد. پس هيچ وقت خبرنگار حرف دبير سرويس اش را نمى پذيرد. در دنيا سردبير را انتخاب مى كنند. ميان ۲ يا ۳ نفرى كه مورد پذيرش همه اعضاى تحريريه هستند، راى گيرى مى كنند. در نتيجه همه اعضا به سردبير احترام مى گذارند. به او ايمان دارند و از او كار ياد مى گيرند. اما در ايران همان طور كه گفتيد، سردبير انتصابى است. كارى به اين ندارند كه سابقه فرد چقدر است يا چه ميزان آموزش ديده است. شما مى توانيد آمار بگيريد. چند درصد از سردبيران فعلى مطبوعات ما ۱۵ يا ۲۰ سال سابقه روزنامه نگارى دارند. وقتى سردبير انتصابى باشد، مطمئناً دبير خوبى انتخاب نمى شود. دبير كم سابقه نمى تواند خبرنگار خوب انتخاب كند. همين مسئله باعث مى شود وقتى نيرويى به يك تحريريه وارد مى شود، حتى شوق و انگيزه كافى براى تقويت دانش خود و ايجاد تنوع در كارش را ندارد. در مورد سردبير انتصابى هم «بى انگيزگى» و از «زير كار در رفتن» صفاتى است كه به مرور ظاهر مى شود."

Thursday, August 04, 2005

توضيح

نمي خواستم در اين باره توضيح دهم. چون نوعي تنزل شخصيتي دارد اين نوع حرف ها. اما مي بينم كه دارد سوءتفاهم ايجاد مي كند. راستش دو سه روز قبل تعدادي از لينك هاي دوستان را برداشتم. يعني وبلاگ هايي را كه چند ماهي بود يك طرفه لينك داده بودم و جوابي نگرفتم، برداشتم. لينك به ديگر وبلاگ‌ها را در واقع نوعي احترام مي دانم. مخصوصا وبلاگي را مي بينم كه يك طرفه و بدون اينكه اطلاعي داده باشد به وبلاگم لينك داده، فورا به ليست لينك‌هايم اضافه‌اش مي كنم. ايشان محبت كرده و من نيز بايد فورا جبران كنم. حال مي خواهد مخالف عقايدم باشد و يا اصلا ميل به خواندن مطالبش نداشته باشم كه چنين هم هست و تعدادي از اين وبلاگ هايي كه در ستون لينك دارم شايد در ماه دو بار هم به آنها سر نزنم. به نظرم اين يك قانون نانوشته در دنياي مجازي است كه بايد رعايت كرد. رعايت ادب مي شود در دنياي مجازي. ولي متاسفانه تعدادي از دوستان نه تنها اعتقادي به اين رعايت ادب ندارند بلكه تحقيرآميز هم برخورد مي كنند. به هر حال من چند ماهي تحمل كردم و منتظر ماندم تا ببينم جوابي دريافت مي كنم يا خير و وقتي توجهي نديدم، تصميم گرفتم كه لينك هاي يك طرفه را بردارم كه برداشتم و ديگر نخواهم گذاشت. مگر اينكه دو طرفه شود لينك ها. خب به هر حال اين را از هشت سال دولت اصلاحات ياد گرفتم كه همواره شعارش بود كه بايد ديپلوماسي براساس احترام متقابل باشد. مگر غير اين بود؟
علي اي‌حال اميدوارم دوستان را با حذف لينك ها دلخور نكرده باشم.
ضمنا از دوستاني كه لينك وبلاگم را دارند و من نديده‌ام، استدعا مي كنم اي‌ميل بزنند و اطلاع دهند تا سريعا اقدام كنم.

Wednesday, August 03, 2005

عكسي ماندگار

آفرين به حميد فروتن. عكس خوبي گرفته. اين عكس مي ماند.

چه كسي مي گريد

[...]

رئيس جمهور [...] آمد

Tuesday, August 02, 2005

[...]

11مرداد1384
در خبرها آمد كه قاضي مقدس را ترور كردند. خبر تكانم داد. قاضي مقدس! هماني كه با چهره اي آرام ولي دلي از جنس سنگ روبروي گنجي نشست و دستور گرفت و حكمش را صادر كرد. هماني كه به جهت اداره خوب دادگاه گنجي از مرتضوي پاداش گرفت و به عنوان رئيس مجمتع ارشاد كه سالهاست شكنجه‌گاه جوانان است، گمارده شد.
او رفت. با كوهي از آنچه كه بايد روزي مي گفت. يعني پس مي‌داد. قاضي مقدس همانند لاجوردي بسيار مي دانست. حيف شد به راستي.
مي توان اين احتمال را قوي گرفت كه يكي از پرونده‌هاي بزرگي كه مقدس رسيدگي مي كرد، موجب قتلش شد و به نوعي تسويه حساب دانست. ولي چرا در اين زمان حساس تسويه حساب شد؟ يعني مي شود اينقدر اتفاقي باشد؟
مثلا بخواهيم فرض بر اين بگذاريم كه عده‌اي جوان كه در بازداشتگاههاي "وزرا" شكنجه شده‌اند و شلاق خورده‌اند و در اثر همين شكنجه‌ها كليه شان و يا ساير عضو بدنشان ناقص شده، امروز قصد انتقام گرفتند و مقدس را به قتل رساندند.
نمي شود قتل او را در اين برهه از زمان ناديده گرفت. آن هم در زماني كه مسئله گنجي حاد شده است و فردا تنفيذ رياست جمهوري ست و همچنين همسر گنجي قرار است مقابل دفتر سازمان ملل تحصن كند. مسئله هسته‌اي هم كه به مراحل حساسي رسيده. البته در نظر اول مي شود دريافت كه كار هيچ گروه تروريستي شناخته شده مثل سازمان مجاهدين خلق نيست. آنها خيلي ضعيف‌تر از آن هستند كه بخواهند چنين ترورهايي را صورت دهند.
[...]

...يك هفته در اين دنيا

11مرداد1384
فكر مي كنم خاتمي بالاي سر خود را نمي‌بيند. دائم سرش پايئن است و هر چه مي گويد از نگاه رو به پايئن است. قسمتي از آخرين سخنراني‌اش را در جمع كاركنان نهاد رياست جمهوري بخوانيد:
"الحمدالله در ايران اين گونه نيست كه سمتها ارثي و مادام‌العمر باشد و اگر كسي سر كار آمد مردم مجبور باشند براي هميشه او را تحمل كنند. اين از بركات جمهوري اسلامي است كه مردمسالاري يعني تبدل و جابجايي قدرت بدون توسل به زور را پذيرفته است و با انتخاب مردم اين جابجايي صورت مي‌گيرد."
خوب تا رياست قوه مجريه و مقننه و قضاييه اين سخن خاتمي درست مي نمايد؛ اما فرمانده‌اي كل قوا چي؟ مقام او هم ابدي‌ست يا با راي مردم است؟ نكند در اين‌باره مي‌خواهد بگويد كه انتخاب رهبري هم با خبرگان است و خبرگان هم توسط مردم انتخاب مي شوند؟
اگر منظورش چنين است كه در كتاب اجتماعي سال چهارم ابتدايي همه اينها را نوشته‌اند و بچه‌ها هم مي دانند!
خاتمي در يك هفته آخر رياستش خراب كرد؛ آن از سخنراني‌اش در وزارت كشور بود، اين هم از آخرين سخنراني‌اش به عنوان رئيس جمهور كه بسيار [...] بود.

Monday, August 01, 2005

مكافات جديد

1384/5/10
مدير روزنامه مرا خواست و پرسيد اين چه عكسي است كه از احمدي نژاد چاپ كرديد؟ چرا اين شكلي شده پس؟ گفتم حاج‌آقا مشكل ما نيست. ايراد از فرستنده است. ديگر نمي دانيم عكس ريئس جمهور منتخب را چگونه "اديت" كنيم كه [...] نباشد.
راستش، خيلي مكافات مثل عكس رهبري كه مبادا برعكس چاپ شود و از اين جور احاديث كم داشتيم، رئيس جمهور منتخب هم به آن اضافه شد.

جوادآقا عجله دارد



1384/5/10
ببينيد جوادآقا لاريجاني امروز با چه حرارتي از آغاز غني‌سازي سخن گفته است:

"مذاكرات ايران ـ اروپا مذاكرات بر سر اعتمادسازي است، نه مذاكرات بر سر شروع يا عدم شروع غني‌سازي."
"به اعتقاد من آقاي احمدي‌نژاد بايد اين مذاكرات را به صورت جدي‌ بازنگري كرده و درهاي تحرك و پيشرفت را به سوي جوانان و ملت ما بيش از پيش باز و مهيا گرداند."
"من از پايان مهلت ايران به اروپا هيچ نگراني‌اي ندارم، ضمن آنكه بسيار خوشحالم زيرا اين مذاكرات را نمي‌پسنديدم."
"توصيه‌ي من اين است كه روابط‌مان‌ با آژانس بين‌المللي انرژي اتمي را مثل سابق در چارچوب تحولات بين‌المللي خود نگه داريم."