Tuesday, September 28, 2004

جامعه همایی

1383/07/06
شاید در نظر اول کمی جسورانه به نظر آید اما با کمی تامل چاره ای نمی ماند جز قبول این نظر که در فضای کنونی جامعه ایران منطقی ترین و گیراترین نظر و تئوری سیاسی، برگرفته از کوچه و خیابان است و در بیان کلی موثرترین جریان فکری در نبود احزاب و بی اعتمادی فعلی نسبت به جریان روشنفکری در ایران، سیاست خیابانیست. از آنجا که مسجلمان شده است که سیاسی ترین مردم جهان هستیم و از کوچک و بزرگ و کارگر و مهندس در کار سیاست، به جرئت می توان گفت که امروزه روز بهترین و منطقی ترین نظر و تحلیل سیاسی اجتماعی را می شود در کوچه و خیابان شنید. پیر و جوان، از دیپلماسی داخلی گرفته تا قراردادهای بزرگ خارجی نظر می دهند و جالب آنکه در اماکن عمومی از یکدیگر اطلاعاتی کسب می کنند و بسطش می دهند و در اتوبوس و یا تاکسی بعدی پخته تر از نظری که قبل بیان کرده بودند، مطرحش می کنند. به واقع اماکن عمومی شهر های ایران را می توان کلاس سیاست شمرد که بحث های داغ سیاسی در آن جریان دارد و جالب آنکه تجزیه و تحلیل ها اغلب به درستی مطرح می شود. تحلیل هایی که اگر در اتاق های دیپلماسی حکومت اندکی از آن مطرح شود، حال و احوال دیگری به فضای سیاسی کشور می دهد.
در عربستان، کشوری که گرفتگی و فضای بسته سیاسی اش دست کمی از فضای کنونی ایران ندارد، مردمی به مراتب متعادل تر و بی اهمیت تر نسبت به اصلاح سیاست داخلی دارد. هرچند که چند سالیست حرکت هایی از بعضی گروههای دانشجویی در آن کشور بروز کرده و خواهان اصلاحاتی در حاکمیت شده اند اما در جمع، گوشه ای از سوابق جنبش های آزادیخواهانه مردم ایران نمی شود. مزید علتش هم رکود اقتصادی و نبود رفاه اجتماعی شده است که فضای مناسبی را برای بازسازی فکری و عمیق اندیشی نزد مردم ایران فراهم کرده است تا آنچه که برسر خود و گذشتگانشان آمده را بازبینی و تحلیل نمایند. در واقع مردم ایران سالهاست که در یک روزه سیاسی به سر می برند در حالی که روشنفکرانشان اندک مدتی است که دریافته اند برای بازسازی خود، روزه سیاسی موثر است.
تنها کمبود تحلیل خیابانی که از دید چپ و راست های سیاسی عیب محسوب می شود و دلیل اصلی فاصله مردم و روشنفکران شده است، زبان عامیانه آن است که همین زبان عمومی همه قشرها را قادر ساخته است تا در فضای باز و ساده ای که به دلیل نادیده گرفته شدن از جانب گروههای سیاسی در خود، جدا از احزاب حکومتی و غیر حکومتی ایجاد کرده اند، فکر و نظر خود را بیان کنند. نمونه بارزش را می توان در هجدهمین روز تابستان دید که با توجه به فضای رعب و وحشتی که نظام ایجاد کرده و سکوتی که جریان روشنفکر اختیار کرده بود، مردم حتی با نگاهشان در کوچه های اطراف دانشگاه تهران با یکدیگر صحبت می کردند. اگر پیاده رویی را هم خلوت می دیدند، زبان را می چرخاندند و به چشم استراحت می دادند.
نادیده گرفته شدن مردم از جانب روشنفکران و همچنین نبود رسانه آزاد و مستقل، نه تنها نتوانسته است فضای مجازی نقد و نظری که مردم در جامعه، نزد خود ایجاد کرده اند را کم رنگ کند، بلکه مجالی داده است تا خودفکر پروری و مطالعه جامعه خویش و در مجموع دموکراسی را جدا از بدنه روشنفکران تجربه کند و تحلیل و نظراتش برگرفته از دریافت های خالص اجتماعی باشد. بی اعتنایی جامعه به سرنوشت روشنفکران دینی– به عنوان نمونه سکوت در برابر ضرب و شتم دکتر سروش در قم- برگرفته از همین جدایی جامعه از روشنفکر است.
این جریان خود جوش بعد از بیست و پنج سال حکومت مذهبی و آزمودن دولت اصلاح طلب و متمایل به دموکراسی دینی و شکست آن، بسیار لطیف و میمون به نظر می رسد و به نوعی در جامعه ایرانی احساس می شود که منهای حکومتیان و روشنفکرانش، اتفاقی در حال شکل گیری است که دیگر بت و حاكم و نواندیش و روشنفکر دینی برایش معنا نخواهد داشت و جامعه بی نیاز از روشنفکر دینی در حال ساخت و ترمیم اندیشه خود است و کم کم می رود تا روزی فریاد زند؛ در آینده ایران، برای آیت الله کاشانی ها و طالقانی ها و شریعتی ها و سروش ها جایی نخواهد بود، مگر اینکه آنان نیز روزه اندیشه گرفته و نیاز جامعه را به دین، مورد مطالعه مجدد و واقع بینانه قرار دهند. همان مطالعه ای که آیت الله مصباح یزدی کرده و به این نتیجه رسیده است که اگر دانشجویی یک ترم از دانشگاه را بگذراند، دیگر نماز و روزه را نمی شناسد.