Tuesday, February 01, 2005

ادعای گاردین و باور ما

1383/11/13
در چند روز گذشته، اخبار گوناگوني در سايت هاي خبري درباره چگونگي ورود هواپيما ها و كماندوهاي آمريكايي به خاك ايران منتشر شد که نظرم را جلب كرد. در خبري آمده بود كه سيمور هرش در گفت و گو با روزنامه تركيه اي حريت مدعي شده است كه جاسوسان آمريكايي با استفاده از گذرنامه هاي كانادايي و استراليايي به خاك ايران وارد شده اند. پيش از اين نيز روزنامه هاي غربي فاش ساختند كه كماندوهاي آمريكايي با هواپيماهاي جاسوسي وارد خاك ايران شده و دست به تجسس و مطالعه بر روي پايگاه هاي نظامي ايران زده اند.

اما از مجموع اخبار مربوط به جاسوسي نيروهاي آمريكايي، خبري را بسيار نزديك تر و واقعی تر به مشاهدات بوميان يكي از مناطق مورد نظر و هدف آمريكا و اسرائيل ديدم؛ روزنامه انگليسي گاردين به نقل از يك منبع اطلاعاتي واشنگتن نوشته است كه آمريكا با فرستادن هواپيماهاي نظامي به حريم هوايي ايران جهت آزمودن نيروهاي دفاعي و اهداف برجسته احتمالي، در حال تجديد فشار بر ايران است و تلاش مي كند سيستم هاي دفاعي و هسته اي ايران را تحریک و شناسايي كند.

اوايل تابستان گذشته، از طرف روزنامه، ماموريتي خبري-تحقيقي به شهر يزد و براي يك روز بر عهده گرفتم. بعد از اتمام تحقيق و مطالعه بر روي پروژه مورد نظر، تصميم گرفتم در ساعات مانده به غروب، از كوچه و بازار شهر چند فريم عکس بگيرم. زمانی كه در حال گشت زني و سوژه يابي بودم و گهگاهي هم با مردمانش -براي توضيح كارم از روی کنجکاویشان- گرم صحبت مي شدم، متوجه بحث خاص و همه گيري شدم كه از چند هفته قبلش در شهر افتاده بود. بحث بر سر شي ای نوراني بود كه از ساعات ابتدايي شب تا نزديكي هاي صبح بر فراز آسمان يزد چرخ مي زد و همه را جساس كرده بود. من طبق عادت ديرينه و هميشگي ايرانيان كه در داستان سرايي بي نظريند، آن صحبت ها را جدي نگرفتم و فكر كردم كه مبالغه مي كنند. و بعد كه كمي بحث را داغ تر ديدم، احتمال دادم كه آنها پروازهاي بين المللي را كه با ارتفاع بسيار بالا بر فراز آسمان ايران صورت مي گيرد، اشتباه مي گيرند و برايش داستان ساخته اند. اما وقتي پاي صحبت پسر جواني كه حرف هايش منطقي و مربوط به نظر مي رسيد، نشستم، آن داستانها را از تخيل خارج كردم و کمی جدي گرفتم؛ پنداري خبري بود كه مي گفت آن حكايت ها.

در راه بازگشت به فرودگاه، پسر جوان كه راننده ام بود، شي نوراني را آن طور كه برادر سربازش از پادگان نزديك ميبد ديده و تعريف كرده بود، برايم به تصوير كشيد. او ادعا مي كرد كه آن شي نوراني "بشقاب پرنده" نيست اما پرنده اي ست همانند هلي كوپتر كه قادر است هر لحظه بايستد و يا بالا و پائين رود؛ سرعتش هم به مثل هواپيما بسيار بالاست و قادر است در يك چشم به هم زدن مسافت زيادي را طي كند و از نظرها محو شد.

آن پسر جوان دليل پرواز شبانه جسم نوراني را ماموریت جاسوسی اش مي دانست و معتقد بود كه آن شی نوراني سيستم هاي بسيار پيشرفته عكس برداري به همراه داشت و هدفش عکسبرداری از پادگان بزرگی در نزدیکی میبد بود که یکی از بزرگ ترین معادن اورانیوم منطقه را در خود جای داده است و از مناطق مورد نظر و اختلاف دولت آمريكا و اسرائيل مي باشد كه معتقدند ايران در آن مناطق فعاليت هاي غيرقانوني هسته اي دارد.

راننده جوان ادعا مي كرد كه اين پرنده نوراني، ابتدای شب در شهر يزد رویت می شد و سپس به سمت شهر ميبد حركت کرده و ساعت ها بر روي مناطق كوهستاني نزديك ميبد كه معادن اورانيوم در آنجا قرار دارد، بي حركت، ايستاده و مشغول عكس برداري مي شد. او با هیجان مي گفت که اين جسم نوراني به قدري ارتفاع اش را كم مي كرد كه دستگاه عكس برداري يا فيلم برداري اش [و يا هر اسمي كه مي شود روي آن گذاشت] از قسمت زيرين اش بيرون مي آمد و به وضوح ديده مي شد. حتي فلاش هايي كه دستگاه مي زد، به راحتي قابل تشخيص بود. اما به دليل نور بسيار زيادي كه از اطراف خود به زمين مي تاباند، قسمت فوقاني اش به هيچ صورتی قابل شناسايي نبود و نمي شد تشخيص داد كه آن، بشقاب پرنده است و يا هواپيما و يا چيزي مشابه آن دو. او حتي ادعا مي كرد كه بعضي شب ها، جسم نوراني به سمت كوير حركت مي كرد و در آنجا مي نشست و ساعتی بعد بلند مي شد و از نظرها ناپدید مي گشت.

همه حرف هاي پسر جوان با لهجه شيرين يزدي اش، برايم جالب و شنيدني بود. اما جالب تر از همه، آن ادعايش در قبال پرسشم درباره واكنش نيروهاي امنيتي و سپاهي در برابر اين جسم نوراني بود كه مي گفت به تمام نيروهاي امنيتي سراسر منطقه امر شده بود كه يك گلوله هم به طرفش شليك نکنند و حتي يك شب وقتي در كوير به زمين نشست، دستور آمد كه احدي به آن نزديك نشود. و اکنون که خبر نفوذ بیگانگان در محافل منتشر شده، تازه فرمانده ارتش دستور می دهد اگر هواپیما و یا شی ناشناسی در حریم هوایی ایران دیده شد، پدافندهای ایران وظیفه دارند برفور به آن شلیک کنند. دستوری که به نظر می رسد هفت ماه بعد از نفوذ بیگانگان به خاک ایران صادر می شود که جای بسی تامل دارد.

آن جوان وقتی فهمید که خبرنگارم، همه اتفاقاتی را که برادرش از نزدیک دیده بود را بی کم و کاست تعریف کرد و تاثیر بسیار در من گذاشت. اما به دو دلیل در آن زمان پیگیرش نشدم؛ یکی اینکه ماموریتم یک روزه بود مجبور بودم تا قبل از شام به تهران برگردم و فرصتی برای تحقیق بیشتر و سفر به شهر میبد نداشتم. و دیگر اینکه با وجود اعتماد نسبی که به او پیدا کرده بودم، چون نقل قول دیگری می کرد، به کمال حرفهایش را باور نکردم كه اشتباه كردم.

از دریافت هایی که در چند روز گذشته از خبرگزاریهاي رسمي داشتم و با داده های آن پسر جوان كه قیاس کردم، درس بزرگی گرفتم که در حرفه خویش، هر سخنی را ولو از یک راننده، باید جدی گرفت و بررسی کرد تا صحت و سقمش ثابت شود. شاید اگر آن روز کمی تحری کرده بودم و به شهر میبد سفرکرده و تحقیق جامعی می کردم، می توانستم در آن زمان گزارشی ناب همراه با تصاویری هر چند مبهم از اشیای بیگانه تهیه کنم تا امروزه روز جواب شافی و مدرک کافی برای آنان که در مصاحبه با خبرگزاریها ادعا می کنند که هماره خود عقابند و دیگران جوجه كه در صورت تجاوز به خاك ايران بلعيده خواهند شد، داشته باشم. هر چند که به قول شیخ شیراز، حلال است از او نقل کردن خبر که تا خلق باشند از او برحذر.