Thursday, June 23, 2005

آخر اين سناريو نوشته مي شود

1384/4/2
همه ما حداقل يك بار فيلم هاي هاليوودي را ديده ايم و هيچ کداممان با سبك فيلم هاي امريكايي غريب نيستيم. مثلا فيلمي با اين مضمون كه دختر و پسري همديگر را دوست دارند و عاشق يكديگرند. اما در اين میان، گرفتار باند مخوف و رئيس تبهكارش شده و در درگيري هاي بسيار در طول فيلم، گروگان باند مي شوند. رئيس شان دختر بیچاره را به چنگ مي آورد و به دختر هشدار مي دهد كه اگر اجازه عشق بازي با او را ندهد، جلاد سر پسر را از بدن جدا خواهد كرد. دختر درمانده مي شود كه چه كند و چطور مي تواند پسر را از دست سیاف نجات دهد. اگر تن‌اش را به رئيس باند واگذار نكند قطعا عشق اش را با دستان خود كشته است و اگر تسليم شود، عفت و عصمتي ديگر ندارد؛ مي ماند كه چه كند. از طرفي ديگر اين احتمال را هم می دهد كه بعد از سوءاستفاده، ممکن است رئيس باند دستور قتل نامزدش را به جلاد دهد و يا او را به كناري رانده و شخصا انتقام از رقيب سرسخت و مزاحم بگيرد. اين قسمت داستان معمولا عجيب مهیج مي شود.
حالا انتخاباتي كه پيش رو داريم، شباهت همين داستان را گرفته و به همين ميزان حساسيت رسيده است. آزادي [كه همان نقش پسر است] در چنگال فاشيست جلادي [احمدی نژاد] گروگان افتاده كه تيغ سركوب را بر گلويش قرار داده و رئيس باند هم كه همان هاشمي ست، تمكين اصلاح طلبان را مي خواهد.
البته در انتهاي اكثر فيلم هاي هاليوودي با مقاومت جسورانه دختر، ورق برمي گردد و در جدالي قهرمانانه كه پيش مي آيد، رئيس باند در نهايت مغلوب مي شود و پسر آزاد؛ اما براي داستان ما كه نه قهرماني دارد و نه حركت معقولي از مدعيان آزادي سر مي زند، آخر فيلم متفاوت است. آنان كه آزادي مي خواهند، عشق شان به آزادي و دموكراسي چنان است كه حاضرند هر كاري براي رهايي آزادي انجام دهند؛ حالا فرق نمي كند عقلاني باشد یا احساسي، یعنی حاضرند کورکورانه هر كاری براي امثال هاشمي انجام دهند. و سرانجام داستان را خيلي ساده می خواهند تمام كنند و آزادي را از چنگال فاشيسم رها. اما از اينجا به بعد را ديگر توجه نمي كنند كه ممكن است آخر اين سناريو جور ديگري شود؛ ممكن است آزادي توسط شخص رفسنجاني از بین برود. آن وقت است که سئوال ها پیش می آید که اصلاح طلبان چه تضميني بابت خود فروشي شان از هاشمی گرفته اند؟ چگونه مي توان مطمئن بود كه هم ملت و هم آزادي كه هر دو گروگانند، آزاد شوند؟ آيا مي توان به هاشمي اعتماد كرد كه در آينده علاوه بر حفظ آزادي هاي اجتماعی، به روشنفکری تعرض نمی كند و يا در برابر خودسري هاي فاشيسم سیاف سكوت نخواهد کرد؟ واقعا چه تضمینی وجود دارد؟ اصلا چرا باید بین هاشمی در منش و مرام با احمدی نژاد تفاوت قائل شویم و با فراموشی گذشته سیاه رئیس مصلحت نظام، تنها احمدی نژاد را فاشیست و جلاد بدانیم؟
در حال حاضر آخر اين سناريوی انتخابات نهم ریاست جمهوری را هيچ فیلم نامه نویسی نمي تواند بنويسد و در آينده هم تنها نويسنده آن، شخص رفسنجاني خواهد بود و نه هيچ كس ديگر. من كه بي صبرانه منتظرم تا آخر اين سناريو نوشته شود.