1383/09/16
تجمع اعتراضي انجمن صنفي روزنامه نگاران كه قرار بود در سالن كاخ دادگستري برگزار شود، به حالت تعليق درآمد و اعضاي هيات مديره اش در جلسه اي فوق العاده به اين نتيجه رسيدند كه تا اينجا كافيست و بايد دست نگه داشت.
اعلام رسمي تجمع در جبهه مقابل و به نوعي گفتني، سر در دهان شير مغرور قرار دادن، خود نوعي جسارت است كه تا امروز از هيچ يك از حزب ها و گروه هاي متولد شده بعد از دوم خرداد سر نزده است. همين كه جسارتي كسب شده و جرئتي پيدا كه صدايي را در قفس شير بلند كنند، خود پيشروي بزرگي است و از آن بزرگ تر مرعوبيت و واهمه قوه قضائیه از گستردگي و بازتاب جهاني آن. نامه اي كه يك روز قبل از تجمع، از طرف سعید مرتضوي - دادستان تهران- در سايت هاي خبري منتشر شد، ترس محافظه كاران حكومتي را به خوبي نشان می دهد.
آزادي سه وبلاگ نويس همه خواست انجمن صنفي روزنامه نگاران و انجمن هاي حامي نبوده و خواست هاي ديگري نيز در فراخوان آمده بود. اما ترمز محافظه كاران روشنفكر را در اين مقطع بايد درست دانست و اين بار بوي زيادي از محافظه كاري ندارد. اگر كمي سياسي تر انديشيده شود، به اين نتيجه مي رسيم كه با توجه به اينكه فراخوان انجمن، اولين حركت جدي خارج از عادات قبلي بود( يعني برگزاري مجالس اعتراضي بي ثمر در جبهه خود) که به دنبال آن عقب نشيني محسوسی را از طرف قوه قضائيه به همراه داشت، ( بر خلاف رفتارهاي پیشین كه توام با نوعي بي اهميتي و دهان كجي بود) براي شروع مي تواند كافي باشد؛ البته تنها براي شروع. در سه سال گذشته هر بار كه انجمن براي سالروز و يا مناسبتي تجمعي بر پا مي كرد، ضرر و هزينه برگزاري مراسم را نشريات و روزنامه نگاران مي پرداختند. همان روز و يا فردايش، روزنامه اي بسته مي شد و اگر روزنامه نگار موجود در ليست سياهشان، خارج از بند بود، سريعا احضار و يا بازداشت مي شد؛ سياستي كاملا لات منشانه. براي مثال؛ روزي، روز خبرنگار است! پس فلان روزنامه بايد همان روز بسته تا كمي پوزه ها ماليده شود. براي روزنامه نگار در بندي مراسم گرفته مي شود؛ پس دو تن ديگر را به بند بايد كشيد تا عبرت ديگران شود.
در تمام مناسبت ها و مجالس قبلي شاهد همين رويه و اتفاقات بوديم. اما هنگامي كه بحث، صور ديگر به خود گرفت و اعتراض انجمن از چهار ديواري سالن ساختماني خارج شد و به اصطلاح مشتي به تهديد گره، طرف مقابل حساب كار را گرفت. تنها تهديد به برگزاري تجمعي اعتراضي در سالن دادگستري چنان محافظه كاران حكومتي را به لرزه انداخت كه سه وبلاگ نويس را سريعا آزاد كردند. براي جبرانش هم از هر كدام توبه نامه اي منتشر كردند كه بگويند آنها از كرده خود پيشمان شدند و آزاديشان ربطي به تجمع وعده داده شده انجمن ندارد. بگذريم از حنيف، پسر مزروعي – يكي از بازداشت شدگان اينترنتي - كه توبه نامه اي ازو نتوانستند منتشر كنند كه مي دانند نه خود مرعوب مي شود و نه پدرش سازش مي كند. نيك مي دانند كه انتشار توبه نامه از حنيف، يعني بي انعطافي مشهور پدر و آن چنان فاش گويي كه هزينه اش قابل پرداخت نيست و حداقلش به باد رفتن پروژه اعتراف گیریست. هر چند که پروژه توبه نامه نویسی مدتهاست رنگ خود را از دست داده است.
نتيجه فراخوان، محدود به آزادي سه وبلاگ نويس شد و آزمايش مثبتي بود براي حركت هاي آتي. ولی گروهي كه اندك هم نيستند معتقدند كه سالهاست تمامي گروه ها و اپوزسيون هاي داخل كشور تا اين مرحله رفته اند و در گذرگاه هاي بعدي جاي پايي باقي نگذاشته اند. فراخوان های اینچنینی تکرار آزموده هاست و اثری ندارد. پشت اين واقعه، محافظه كاران روشنفكر می گویند حداقل پيروزي را بدست آورده ايم و كافيست و بعدش، تنها بگير و ببند هست و درگيري و خونريزي؛ خوشحالي شان هم به همان حد شادمانی باند شريعتمداري است از چاپ ندامت نامه ها. هر دو طرف خود را پیروز میدان می دانند. یک طرف بردش را در دموکراسی حداقلی می بیند و نشئه آن است و طرف دیگر ذوق اعتراف باند گرفتار شده به اصطلاح جاسوسی برای رهبری دارد.
اما در مقطع کنونی، اين گروه را بايد به تامل بيشتر دعوت كرد و به آينده نزديك ارجاع داد و ديد تا انجمن صنفي روزنامه نگاران در اقدامات بعدي خود، چگونه قدم در زمين هاي پا نگذاشته مي گذارد و چطور شور و شوق در بين جامعه جوان ايران ايجاد مي كند. آيا همچنان مثل گذشته پايبند به نصايح چريكان پير و محافظه كاران روشنفكر متعادل نما مي ماند يا با نتايجي كه از فراخوان اخير خود كسب كرد، به پيشروي ادامه مي دهد؟
اين نيز در آينده نزديك عيان مي شود.
اعلام رسمي تجمع در جبهه مقابل و به نوعي گفتني، سر در دهان شير مغرور قرار دادن، خود نوعي جسارت است كه تا امروز از هيچ يك از حزب ها و گروه هاي متولد شده بعد از دوم خرداد سر نزده است. همين كه جسارتي كسب شده و جرئتي پيدا كه صدايي را در قفس شير بلند كنند، خود پيشروي بزرگي است و از آن بزرگ تر مرعوبيت و واهمه قوه قضائیه از گستردگي و بازتاب جهاني آن. نامه اي كه يك روز قبل از تجمع، از طرف سعید مرتضوي - دادستان تهران- در سايت هاي خبري منتشر شد، ترس محافظه كاران حكومتي را به خوبي نشان می دهد.
آزادي سه وبلاگ نويس همه خواست انجمن صنفي روزنامه نگاران و انجمن هاي حامي نبوده و خواست هاي ديگري نيز در فراخوان آمده بود. اما ترمز محافظه كاران روشنفكر را در اين مقطع بايد درست دانست و اين بار بوي زيادي از محافظه كاري ندارد. اگر كمي سياسي تر انديشيده شود، به اين نتيجه مي رسيم كه با توجه به اينكه فراخوان انجمن، اولين حركت جدي خارج از عادات قبلي بود( يعني برگزاري مجالس اعتراضي بي ثمر در جبهه خود) که به دنبال آن عقب نشيني محسوسی را از طرف قوه قضائيه به همراه داشت، ( بر خلاف رفتارهاي پیشین كه توام با نوعي بي اهميتي و دهان كجي بود) براي شروع مي تواند كافي باشد؛ البته تنها براي شروع. در سه سال گذشته هر بار كه انجمن براي سالروز و يا مناسبتي تجمعي بر پا مي كرد، ضرر و هزينه برگزاري مراسم را نشريات و روزنامه نگاران مي پرداختند. همان روز و يا فردايش، روزنامه اي بسته مي شد و اگر روزنامه نگار موجود در ليست سياهشان، خارج از بند بود، سريعا احضار و يا بازداشت مي شد؛ سياستي كاملا لات منشانه. براي مثال؛ روزي، روز خبرنگار است! پس فلان روزنامه بايد همان روز بسته تا كمي پوزه ها ماليده شود. براي روزنامه نگار در بندي مراسم گرفته مي شود؛ پس دو تن ديگر را به بند بايد كشيد تا عبرت ديگران شود.
در تمام مناسبت ها و مجالس قبلي شاهد همين رويه و اتفاقات بوديم. اما هنگامي كه بحث، صور ديگر به خود گرفت و اعتراض انجمن از چهار ديواري سالن ساختماني خارج شد و به اصطلاح مشتي به تهديد گره، طرف مقابل حساب كار را گرفت. تنها تهديد به برگزاري تجمعي اعتراضي در سالن دادگستري چنان محافظه كاران حكومتي را به لرزه انداخت كه سه وبلاگ نويس را سريعا آزاد كردند. براي جبرانش هم از هر كدام توبه نامه اي منتشر كردند كه بگويند آنها از كرده خود پيشمان شدند و آزاديشان ربطي به تجمع وعده داده شده انجمن ندارد. بگذريم از حنيف، پسر مزروعي – يكي از بازداشت شدگان اينترنتي - كه توبه نامه اي ازو نتوانستند منتشر كنند كه مي دانند نه خود مرعوب مي شود و نه پدرش سازش مي كند. نيك مي دانند كه انتشار توبه نامه از حنيف، يعني بي انعطافي مشهور پدر و آن چنان فاش گويي كه هزينه اش قابل پرداخت نيست و حداقلش به باد رفتن پروژه اعتراف گیریست. هر چند که پروژه توبه نامه نویسی مدتهاست رنگ خود را از دست داده است.
نتيجه فراخوان، محدود به آزادي سه وبلاگ نويس شد و آزمايش مثبتي بود براي حركت هاي آتي. ولی گروهي كه اندك هم نيستند معتقدند كه سالهاست تمامي گروه ها و اپوزسيون هاي داخل كشور تا اين مرحله رفته اند و در گذرگاه هاي بعدي جاي پايي باقي نگذاشته اند. فراخوان های اینچنینی تکرار آزموده هاست و اثری ندارد. پشت اين واقعه، محافظه كاران روشنفكر می گویند حداقل پيروزي را بدست آورده ايم و كافيست و بعدش، تنها بگير و ببند هست و درگيري و خونريزي؛ خوشحالي شان هم به همان حد شادمانی باند شريعتمداري است از چاپ ندامت نامه ها. هر دو طرف خود را پیروز میدان می دانند. یک طرف بردش را در دموکراسی حداقلی می بیند و نشئه آن است و طرف دیگر ذوق اعتراف باند گرفتار شده به اصطلاح جاسوسی برای رهبری دارد.
اما در مقطع کنونی، اين گروه را بايد به تامل بيشتر دعوت كرد و به آينده نزديك ارجاع داد و ديد تا انجمن صنفي روزنامه نگاران در اقدامات بعدي خود، چگونه قدم در زمين هاي پا نگذاشته مي گذارد و چطور شور و شوق در بين جامعه جوان ايران ايجاد مي كند. آيا همچنان مثل گذشته پايبند به نصايح چريكان پير و محافظه كاران روشنفكر متعادل نما مي ماند يا با نتايجي كه از فراخوان اخير خود كسب كرد، به پيشروي ادامه مي دهد؟
اين نيز در آينده نزديك عيان مي شود.