Saturday, February 05, 2005

عيب بزرگ در مسلمانی ما

1383/11/17
"دین چندین جان دارد و پس از هر مرگ، عادتا دوباره زنده می شود. خدا و دین در گذشته بارها مرده اند و سر از نو زنده شده اند." (ویل دورانت)

بحث درباره ارتداد با موضعگيري اخير آيت الله منتظري به مرحله بسيار حساسي رسيده كه ناشي از اختلاف اساسي علما در اينباره با يكديگر است. آيت الله منتظري از علماي برجسته شيعه، در جواب استفتايي درباره تغيير مذهب يك مسلمان به مذاهب ديگر گفته است كه اگر تغيير مذهب از روي عناد نباشد و بر اساس تحقيق به اين نتيجه رسيده باشد، حكم ارتداد شاملش نمي شود.

اصولا تا آنجا كه من به خاطر دارم در جوامع اسلامي هر نوع نقد دين، كفر گويي محسوب و در مقام ارتداد و عناد با دين تلقي شده است؛ چه رسد به انتقاد از اسلام و حتي برگشت از آن. حكم ارتداد و اعدام سلمان رشدي نيز از اين جمله مي باشد كه با تفسير و ارائه تحقيقي در تاريخ اسلام و نگاه نقدی به آن، از جانب آيت الله خميني حكم اعدام گرفت و نزديك به دو دهه است كه در منزل خود حبس و تحت نظر مي باشد. صدور حكم اعدام براي هاشم آقاجري – منقد اسلامي- نيز بر گرفته از همين كم تابي ها ست. البته كمبود ظرفيت نسبت به نقد و يا انتقاد به دين اسلام، تنها نقطه ضعف و كوتاه فكري بعضي روحانيون و افراطيون حكومت هاي اسلامي نمي باشد؛ بلكه تحقير و تكفير را هم نسبت به ساير اديان و غیر مسلمانان ارزاني دارند كه به آن افتخار هم مي كنند و حتي براي خود جايز مي دانند.

يكي از حركت هاي جدي در دانشگاه هاي ايران كه از اواسط دهه شصت بسيار جدي تر دنبال شد، حضور روحانيون و سختگيري هاي ويژه شان به دروس ديني ست كه از اهداف اصلي شان، انتقاد از ديگر اديان و معرفي دين اسلام به عنوان ديني كامل و بدون نقص مي باشد. براي نمونه كه خود دوره اي چهار ساله در آن حضور داشتم و در آن مدت بيشترين جدال را با مدرسين روحاني دروس ديني پيش مي آوردم، كلاس هاي دانشگاه هنر واحد تهران بود. روحاني مرد در درس معارف، چنان به دين مسيحيت حمله مي كرد و آن را به باد انتقاد مي گرفت كه گويي مسيح روح خدا نيست و كلام و كتابش، من درآوردي ست و دست كاري شده. البته اين نوع نگاه مختص به آن روحاني نبود و ديگر روحانيون مدرس دانشگاه، كتاب هاي سایر اديان را ساخته و پرداخته مشروب خواران مي دانستند و هيچ يك را جز قرآن كريم آسماني نمي دانستند.

روزي بعد از حمله مستقيم و آشكار مدرس روحاني دانشگاه به مسيحيت، تصميم گرفتم اسلام را نه از روی عناد بلکه کنجکاوانه، نقد كنم. سئوال هايي را مطرح كردم كه در قرن بيستم و با پيشرفت تكنولوژي، استدلال هاي درخور و غير تخيلي مي خواست. بعد از آنكه مدرس مرا از پاسخ ها قانع نديد و با مجهولات افزون بر ماضی ها مواجه شد، شروع به سفسطه و تهديد تلويحي كرد و نتيجه گرفت كه اين نوع نگرش ها خروج از دين است.

همان جا برفور بحثي را با مدرس روحاني شروع كردم كه بسيار مايلم استفتا كننده اي، با عالمي از مراجع بزرگ شيعه داشته باشد؛ از ايشان پرسيدم شما مگر مسلمان نيستيد. پاسخ داد: "آري". و در ادامه آوردم كه من نيز مسلمانم. گفت: "مطمئني؟!" گفتم: بحث اصلي همين جاست استاد. وقتي به دنيا آمدم نه ديني مي شناختم و مذهبي را قبول داشتم كه شناسنامه برايم صادر شد و در آن، دين و مذهبم را اسلام و شيعه نوشتند و مهر کردند و گفتند بچه مسلمان. براي اينكه شناسنامه جنسي هم پيدا كنم مثل تمام مسلمانان ختنه ام كردند. كمي بزرگ تر كه شدم قرآن در گوشم خواندند و يادم دادند كه لا اله الا الله يعني چه. تمام اينها در روزگاري بود كه قدرت تصميم گيري و حتي صحبت هم نداشتم. الحال كه مي توانم خوب و بد را از يكديگر تمييز دهم و بر روي دين و اديان مختلف مطالعه كنم و با توجه به اينكه خود مسلمانم و مذهبم شيعه است، اختيار دارم كه دين و آيين خود را نقد و بررسي و حتي انتقاد كنم. همان طور كه به خود اجازه مي دهيم ديگر اديان را نقد كنيم.

براي اينكه حرفم را بيشتر جا بيندازم، در ادامه آوردم كه من و شما هر دو مسلمانيم. شما از دين اسلام جانب داري مي كني و اين حق را به خود مي دهي كه لخت و عريان و بي ملاحظه به ساير اديان حمله كني و آنها را داراي نقص هاي اساسي بداني اما وقتي نوبت به نقد در دينمان كه مي شود، تاب نمي آوري و بي درنگ منتقد را معاند با اسلام مي خواني.

آن روز من حريف استاد سفسطه نشدم و نه برحسب دانش كم كه از براي همان مخالفت با نظرش، از معارف اسلامي نمره قبولي دريافت نكردم اما اين سئوال همواره در ذهنم باقي ماند كه چطور ما مسلمانان به خود اجازه مي دهيم که به كليميان، مسيحيان و بوداييان حمله كنيم و كتابهاي مقدسشان را نقد كنيم اما وقتي زمان نقد دین مان مي شود، چنان با كمالات برخورد مي كنيم و منقدان را تنكيل كه مبادا نقدي بر اسلام تحرير و يا بيان شود. اين عيب بزرگ مسلماني حتي در رفتار من مسلمان به وضوح قابل رويت است كه در كردار نيز خود را پاك ترين مردمان روي كره خاكي مي دانيم.

روزي با چند مسلمان واقعي، ماموريتي را عهده دار شديم در راه جنوب. نزديكي هاي شهر، در ماشين ايراد افتاد و ما را در میانه راه معطل گذاشت. راننده تصميم گرفت كه به روستاي نزديك برگردد و وسيله خرابي را برطرف كند. من و چند مومن با خدا تشنه و گشنه به زير پلي در نزديكي مان رفتيم تا از گرما و تابش نور خورشيد در امان باشيم. در زير پل كه رودي از وسط آن مي گذشت، چند جوان بساط ماهيگيري چيده بودند و مشغول به كار. تا ما را خسته و درمانده ديدند، زيراندازشان را برايمان تكاندند و وسايل چاي و شيريني را آماده كردند. نگاهي به جوانان انداختم و از نوع برخوردشان فهميدم كه از اقليت اند. رو به يكي شان پرسيدم: "شما زرتشتي هستيد؟" جوان با شگفتي پاسخ داد: "ما هيچ علامت و نشانه اي از زرتشت نداريم. شما چگونه به دینمان پي بردي؟" من كه از برخوردشان حدس زده بودم، جواب دادم: چون شما مسلمان نيستيد، اجازه داديد من و دوستان مسلمانم بر روي زيراندازتان بنشينيم و چاي بنوشيم؛ چه اگر مسلمان بوديد، نه تنها آب را از ما دريغ مي داشتيد، حتي يك وجب از حريمتان را از براي استراحتمان اجازه نمي داديد. اين گفته که به واقع واقعيتي تلخ است، آن جوانان را سخت به قهقه انداخت و البته مسلمانان برادر را آزرد؛ تا آنجا كه يكي از دوستان به تندي رو كرد و گفت: "جاي تو بودم، آن سبيل ها را مي زدم و روسري سر مي كردم. اگر مي دانستم نامسلمانند، نان و نمك نجسشان را نمي خوردم؛ آنوقت ما را جلوي نامسلمان اغماز مي كني!..."

باري بايد اعتراف كرد كه هر عيبي كه هست، در ذات مسلماني ماست كه همه چيز را براي خود جايز مي دانيم و حقوقي براي غير مسلمان متصور نمي دانيم و كوچك ترين انتقادي كه شود، تاب نمي آوريم كه گر بر پندارمان باشد، گردن مي زنيم و اگر به كردارمان برخورد، به قفل و زنجيرش مي كشيم. و اكنون كه مرجعي شیعه اين جسارت را به خود داده تا عيان، براي منقدان مسلمان، حقوقي قائل شود و تعريف ارتداد را براي شان جايز نداند، جاي بس خوشحالي ست و اميد كه يكي از عيب هاي بزرگ و كهنه و از علل اصلي عقب ماندگي در افكار مسلماني، همين بي ظرفيتي ست نسبت به نقد و روگرداني تحقيقي از مسلماني.