Tuesday, February 15, 2005

عوام از روشنفكران جلوترند

1383/11/27
چندي قبل در يادداشتي با عنوان "ادعاي گاردين و باور ما" به نفوذ هواپيماهاي جاسوسي بيگانه اشاره كردم و در تحقيقي يك روزه، آنچه را كه از شاهدان بومي دريافت كرده بودم، عيان كردم.

بعد از گذشت تنها دو هفته از انتشار يادداشت فوق، روزنامه واشنگتن پست در مقاله اي ورود هواپيماهاي جاسوسي بدون خلبان آمريكا را از عراق به خاك ايران، تائيد كرده و آورده است كه اين هواپيماها مجهز به رادار، ابزار عکاسي، ويدئو و فيلترهاي هوايي بودند.

واشنگتن پست در ادامه نوشته است كه علت نفوذ هواپيماهاي جاسوسي به خاك ايران، مشاهده و شناسايي جزئياتي ست كه از طريق ماهواره قابل تشخيص نيست. اين روزنامه مدت جاسوسي هواپيماهاي آمريكا را حدود دوازده ماه اعلام كرده است.

ادعاي روزنامه واشنگتن پست و تائيد تعدادي از مقامات بلند مرتبه آمريكايي و به دنبال آنها اعتراض سخنگوي وزارت خارجه ايران در تعرض به خاك ايران، همه نشانگر آن است كه وجود اشياء نوراني در آسمان شهر يزد، واقعيت داشته و آن گونه كه مردم شهر ديده و روايت مي كردند، بدون اغراق و خيال پردازي بوده است.

اما نكته بارزتري كه از ديده عوام و ادعاي روزنامه واشنگتن پست و همچنين تائيد بعضي مقامات پنتاگن نتيجه مي شود، نوعي رو سياهي ست براي آنان كه هنوز خود را مطلق مي دانند و به نظر مردم نه اعتقادي دارند و نه احترامي مي گذارند و در زبان، خود را يك درصدي، اما در ذهن، صد در صدي مي دانند و جالب آنكه از طبقه روشن جامعه هم هستند.

من در آن يادداشت اعتراف كردم كه صحبت هاي مردم كوچه و بازار و راننده اي را جدي نگرفتم و اشتباه كردم كه مي توانستم از داده هاي آنان در آن زمان، گزارشي مفصل تهيه كنم. اما در بخش كامنت [‌‌يا همان نظرخواهي] يادداشت، روشنفكري آشنا، مرا عوام نويس خواند و مردم را احمق فرض كرد و گفت:" همان طور كه عوام بيست سال قبل عكس امام را در ماه ديدند، دوربين عكاسي را هم امروزه مي توانند بر روي اجسام نوراني در فضا ببينند."

از دو روز قبل كه خبر واشنگتن پست منتشر شده است تا امروز، دائم اين مسئله در ذهنم مي گذرد كه چقدر عوام از روشنفكرانمان جلوترند و آگاه تر كه در متن جامعه بخوبي قابل لمس است. و به راستي چگونه مي شود اين عقب افتادگي را كه از بعد از انقلاب و با دور افتادن بسياري از روشنفكران از وطن، فاصله بيشتري هم پيدا كرده است، جبران كرد.

تا امروز كه راه حلي به عقلم نرسيده؛ اما اولين سخني كه به ذهنم مي رسد، تجديد نظر در خويش است كه كمي غرور را بايد از خود دور كرد و دل و زبان را يكي كه اين اولين تمرين براي رسيدن دموكراسي است.