Monday, April 04, 2005

در چنگال یک بیماری اسیریم

15/1/84
شاید برای اولین مطلب در سال جدید کمی عجیب به نظر آید اما بابت اهمیتی که به نظرم دارد نمی توان از آن گذشت؛ در خبرها آمده است که سردار قالیباف رسما استعفا نامه خود را تقدیم مقام رهبری کرده است تا خود را آماده انتخابات ریاست جمهوری آینده کند. او حتی ستادهای تبلیغاتی خود را هم در سراسر کشور تشکیل داده است.
سردار قالیباف در کارنامه پنج ساله فرمانده ای نیروی انتظامی، چهره مثبت و اصلاح طلبی از خود نشان داد. حداقل در نیروی انتظامی اصلاحات چشمگیری صورت داد؛ کنترل محسوس و نامحسوس در کلانتری ها، ایجاد پلیس ضربتی یا 110و همچنین مهار استادانه و همراه با صبر نیروهای یگان ویژه در برخورد با دانشجویان و تجمعات صنفی از فعل های بزرگ قالیباف به شمار می رود. اما اینکه چرا و چطور قالیباف به این نتیجه می رسد که به پست ریاست جمهوری نظر کرده و خود را کاندیدای انتخابات کند، جای بحث و تامل دارد که ریشه اش را در ابتدای کار می توان در استعداد ما ایرانی ها در دچار شدن به بیماری توهم جستجو کرد.
راه دور نمی روم و مثال مغلق هم نمی آورم. نخست از صنف روزنامه نگاران مثال می آورم که خود در همین صنف هستم و از نزدیک شاهد آن؛ بارها و بارها شاهد بوده ام که همکار تازه کاری، مدتی از حضورش در تحریریه روزنامه نمی گذرد و تعداد چاپ مقالاتش هم به ده نمی رسد که در تب توهم شهرت و محبوبیت و تبحر اسیر می شود و نیامده، ساز رفتن می زند. می پرسم که می خواهی چه کنی و به کجا روی؟ که می گوید روزنامه ای دیگر دبیر سرویس می خواهد و حقوقش هم بالاتر است. دیگر کار ندارد که آیا توان اداره سرویسی از تحریریه را دارد و دانش اش به آن اندازه رسیده است یا نه که اغلب هم دور باطل می زنند و بعد از یک دوره چنان نزول می کنند که دیگر پائین ها هم راهشان نمی دهند؛ یعنی جایشان دیگر نیست.
چنین توهماتی را هم می توان در عالی ترین پست های مملکتی یافت که متاسفانه دیده هم می شود؛ آنجا که نظر کل جامعه و بیان و عقیده شان را در جمع سه-چهار هزار نفری هفتگی می بینند و به خیالشان نماینده تمامی اقشار جامعه را جمع کرده اند که وقتی بانگ تصدیق می کنند و یا خواستار جهاد و رشادت می شوند، به غلط می افتند و تصمیم فردی و یا گروهی را بر جامعه قالب کرده و حکم می کنند.
به همین خاطر است که در خوش بینانه ترین حالت، انتخابات آتی را می شود "جنگ متوهمان" نامید؛ آنجا که علاوه بر سردار قالیباف، محسن رضایی، احمد توکلی ، علی لاریجانی و حتی محسن مهرعلیزاده نیز به همین بیماری توهم دچار هستند. مهرعلیزاده - یکی از کاندیداهای ریاست جمهوری- که از کم شعورترین مشاوران بهره می گیرد، به خیال خود 60-70 درصد قشر جوان که ورزش دوست هستند را توان جذب دارد و تمامی ورزشکاران ملی و غیر ملی و حرفه ای و آماتور را پشتیبان خود می داند. این ادعا ها از آن مهرعلیزاده است که مشاوران متملق اش هم بدون کوچکترین تلنگری، چنین توهماتی را تصدیق و حتی القاء می کنند.
روزی نزد یکی از مشاوران مهرعلیزاده رفته بودم. برای ریاست فدراسیونی، سخت مشغول جمع کردن آراءی رئیسان و مسئولان همان رشته ورزشی بود. سی- چهل نفری را که حق رای داشتند را لیست کرده بود و جلوی اسامی برای خود خط می کشید؛ " خب فلانی که حتما رای می دهد. فلانی زاده هم چون روزی بودجه اضافی در اختیارش قرار دادم، حتما پشت من خواهد بود و فلانی پور هم که نوکر من است. پس قطعا رای می آورم." همین طرز فکر سبب شد که در انتخابات ریاست فدراسیون مورد نظرش سخت شکست خورد. مدت ها گیج و منگ مانده بود که با این همه محبوبیت که فکرش را می کرد، چرا رای نیاورد. همه آنانی که حامی و یا نوکر می دانست، به رقیب رای داده بودند و در روز انتخابات به هیچ اش گرفته بودند. یک شکست تحقیرآمیز که نشان اش می داد محبوبیت از جنس دیگر است؛ و نه آن چه که فکر می کرد.
این دو مثال ساده آوردم تا همه گیر بودن کم و زیاد توهم در جماعت ایرانی را مستدل کنم که سردار قالیباف هم در سطح بالای مملکتی دچار همین بیماری ست و با محبوبیت جزئی که در چند سال گذشته در نیروی انتظامی نزد افکار عمومی کسب کرده است، اکنون می پندارد که توان احراز پست عالی مملکتی را دارد. بدون ذره ای مطالعه و در نظر گرفتن همه جوانب که در عالم واقع معیار کسب مقام ریاست جمهوری یک حکومت چیست و چه میزان محبوبیت و مقبولیت لازم است. آیا تنها بر روی "صندلی داغ" سیمای ضرغامی نشستن و خاطرات دستیگری خود را تعریف کردن و یا لبخند زدن و همه پاسخ ها را با خنده تحویل دادن، برای رسیدن به صندلی ریاست جمهوری کافی ست؟ این است که باید گفت که هرگاه حکومتی پایه اش با "توهم انقلابی" شکل گیرد، تا به آخر عمر خود نیز در "توهم مقبولیت" باقی خواهد ماند و تا انقلابی بر انقلاب اش نبیند، نه از "توهم محبوبیت" کم می کند و نه صدایی را می شنود.