84/2/3
زندگی
گذران خوکان نیست
که نواله گندیده را لیف می کشند.
یا از آن وزغان نیست
که از لجن زار سرمست اند،
یا جست و خیز ولنگار یک عنتر،
تک و تاز ترس آلود یک موش،
هلهله شهوت های بی افسار،
پروار، شکمخوار،
چرنده ای بی غم در چراگاه جهان،
با پیکر غضروفی چون پیکر کرم،
با نیروی فریب چون نیروی ابلیس.
آن روز که رگبار آزمون بغرد،
آن کس که بنجل چنین گذرانی را بر شانه می کشد،
تنها مترسکی است
در چمن سوخته،
رها شده و گسسته،
بی ارج تر از ژنده چرکین،
بی بها تر از سفال شکسته.
احسان طبری