Monday, May 16, 2005

بزرگ ترین ظلم دادستان

1384/2/26
با اينكه پنج شماره از روزنامه اینترنتی روز منتشر شده، اما انصافا روزنامه وزین و سنگینی درآمده و به نظرم از بسیاری از روزنامه‌های فعلی در ایران جلوتر است. البته نه به این خاطر که در خارج از کشور منتشر می‌شود و اعضاي تحريريه اش در انتشار مطالب آزادتر‌اند، بل به دلیل گردانندگی حرفه ای و به کارگیری نیروهای کارکرده ای ست که جمع کرده اند.
انتشار روزنامه روز بهانه ای شد تا از معضلی که پس از اردیبهشت سال 79 با بسته شدن چند ده روزنامه و مجله به دستور سعید مرتضوی -دادستان تهران- به آن دچار شدیم، بنویسم که متاسفانه به آن کمتر پرداخته شده که در این چند سال نفس روزنامه نگاران جوان را گرفته و در واقع به عنوان زخم عميقي با ممنوع القلم شدن و ممانعت از فعالیت روزنامه داران حرفه ای و با‌سابقه، بر پيكر آنان نشسته است.
وضعیت مطبوعات در دهه شصت را نمی دانم اما به جرئت می گویم که از سال 70 که با مطبوعات و مطبوعاتیان آشنا شدم در هیچ زماني به اندازه چهار سال گذشته روزنامه ها آلوده نبودند. آلوده به روزنامه دارانی که جز کشتن روح فرهنگي مطبوعات و ترویج باند بازی و دخول و اشاعه فحشا کار دیگر نکردند و سطح محیط های فرهنگی را در حد محیط های تولیدی و مکانیکی نزول دادند.
بین سالهای 79-80 که مرتضوی سخت مشغول در بند کردن روزنامه نگاران و روزنامه داران حرفه ای بود، عرصه برای ورود دلالان و کاسب های کاغذ و چاپ و توزیع مطبوعاتی فراهم شد تا با سرمایه های کلانی که در جیب اندوخته بودند، وارد گود شوند و بدون ذره ای دانش و تجربه روزنامه نگاری، در تصمیم گیری های اساسی [از طراحی لوگو روزنامه گرفته تا سیاست گذاری و دروازه بانی خبر] دخالت کنند و بی سواد ترین ها را در اطراف خود جمع کرده و در سمت های کلیدی قرار دهند.
گاهی اوقات وقتی فلان نماینده و یا روزنامه جناح راست ادعا می کند که عده ای فاسق و فاسد از نظر اخلاقی در مطبوعات لانه کرده اند و غیر این نمی دانند، در خود فرو می روم و در دل اعتراف می کنم که به خدا درست می گویند اینان. آدرس شان هم درست است. اما چون چوپان دروغگو شده اند، حرف حسابی شان هم به تزویر گرفته می شود و خریداری پیدا نمی کند. سال گذشته در روزهایی که چند نفری از روزنامه نگاران را دستگیر کرده بودند، برای کاری به روزنامه شرق رفتم. با یکی از دوستان قدیمی که در این باره صحبت می کردم، وقتی به دستگیری فلان خبرنگار رسید که به قول روزنامه ای با روزنامه داران اصلاح طلب رابطه نامشروع داشته، هر دو سری از خجالت فرو انداختیم و حرفی برای توجیه اش نداشتیم. خب چه بگوییم، تا روزی که آزاد بود، چنین کرد و چنان!
این مشکلات را نه تنها من، بلکه بسیاری از روزنامه نگاران داخل کشور به خوبی آگاه اند. اما چطور می توانند مطرح کنند. اگر با صراحت بیان كنند، ممکن است امنیت شغلی شان در خطر افتد و یا دوستان نهیب زنند که چطور توانسته خود‌زنی کند و توپ را در زمین خودی بیندازد. به همین خاطر است که امروزه بسیاری از روزنامه نگاران مجبور به سکوت شده اند.
نمی دانم کوثر وبلاگم را می خواند یا نه، اما او شاهد خوب و یکی از کسانی ست که می تواند در این‌باره بسیار کمک کند؛ چون نسبت به دیگر روزنامه نگاران اصلاح طلب خارج‌نشین، صراحت بیشتری دارد. نیما تمدن هم همچنین؛ نیما باید به یاد داشته باشد روزنامه [...] را که چطور همراه دکتر نویدی و مهرداد حجتی و سی- چهل نفر دیگر یک شبه استعفا كردند و از روزنامه رفتند؛ تنها بخاطر عملکرد دلال مابانه و افکار راستگرا و کثیفی که مدیر مسئول برج‌ساز اش داشت و در ابتدای کار در زیر پوست پنهان کرده بود و بعد آنکه کمی از کار سر درآورد، همه را به فغان آورد.
مطمئنا اين گفته ها در مطبوعات، برایم دردسر درست خواهد کرد، اما چه باک از گفتن حقیقت؛ بیان این که واگذاری دربست بعضی دختران و زنان خبرنگار در محیط های مطبوعاتی، امری عادی و رقابتي شده و شرط بقا و ادامه کارشان، باج دادن به دلالان روزنامه دار.
در این چند سال همواره در محافل بین المللی، تمامی عواقب بعد از توقیف فله ای نشریات را بیکاری روزنامه نگاران عنوان کردند و حتی انجمن های داخلی مدافع منافع روزنامه نگاران تنها به ویترین مطبوعات -که چندتايي روزنامه و ماهنامه است- نظر کردند و هیچ توجه ای به وضعیت روزنامه نگارانی که در شرایط سخت بعد از توقیف ها به نشریات تازه تاسیس وارد شدند، نکردند و به مسئله نپرداختند. در حالی که نزول سطح فرهنگ بایسته در محیط های مطبوعاتی، از نظر من، بزرگ ترین ستمی است که دادستان تهران به روزنامه نگاران وارد كرد که با راندن عده ای از روزنامه نگاران و روزنامه داران حرفه ای و پیشکسوت به خارج از کشور و یا با دربند و یا خانه نشین کردن عده ای دیگر، بستری برای جولان دلالان و کاسبان سرمایه دار فراهم کرد که سرانجام، نتیجه هم اين شده که امروزه هیچ یک از روزنامه ها – جز يكي دوتايي- وزن و بار مورد انتظار افکار عمومی را نداشته باشند و در مجموع، تیراژ ده روزنامه تهرانی به صد هزار هم نرسد.