Monday, June 13, 2005

چرا به معین رای می دهم

1384/3/23
با اینکه سه روز مانده تا انتخابات نهم ریاست جمهوری، اما فضای انتخاباتی شهرها همچنان سرد و بی تفاوت است که بسیار نگرانم کرده.
از دو هفته قبل لوگوی تبلیغاتی دکتر معین را در بالای صفحه وبلاگم قرار دادم و اعلام کردم که در انتخابات شرکت می کنم و به معین رای می دهم. دلیل اش را هم موکول کردم به بعد که در این یادداشت قصد دارم، عنوان کنم.
در ابتدا این نکته اساسی را برای طرفداران تحریم انتخابات بازگو کنم که من نیز می دانم که شرکتم در انتخابات نوعی مشروعیت بخشیدن به حکومت ولی فقیه است و نظام اسلامی را مقبول جهانیان می کند. تجربه هشت سال اصلاحات را هم دارم و از اشتباهات و کوتاهی های حزب مشارکت به اندازه کافی مطلع‌ام. اما با آگاهی از این ها، چرا می خواهم رای دهم.
من بر اين اعتقادم كه عدم شرکت در انتخاباتی که (فرق نمی کند مجلس باشد یا ریاست جمهوری یا...) روزنه ای هرچند باریک برای ایستادگی و نفوذ اصلاح طلبان در ساختار قدرت وجود داشته باشد، راه صحیحي نيست. دلیل اش را هم که برایم عبرت شد، انتخابات شورای شهر می آورم که به راحتی اداره شهرها را به آبادگران (بخوانید آزارگران) واگذار کردیم که از این بابت هنوز شرمگین‌ام.
هر کس که به اصلاحات اساسي بدون خشونت در ایران اعتقاد دارد، هر روزنه ای نزدش غنیمت است و من این روزنه را در انتخاب معین می بینم و او را تنها مرد فرهنگی در بین دیگر کاندیداهای ریاست جمهوری می دانم. مشکل بزرگ امروز جامعه ایران فقر فرهنگی ست که روز به روز جامعه در اثر همین فقر به انفعال می رود و به آرایش داخلی سلول خود می پردازد. به همین خاطر، لازم است بزرگ ترین برنامه دولت آینده در زمینه زیرساخت فرهنگی در کشور باشد که توسعه سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در گرو همين توسعه فرهنگی جامعه است. تا فرهنگ جامعه بالا نرود و سطح آگاهی مردم افزایش نیابد، هیچ حرکت مدنی و دموکراتیکی به سرانجام نخواهد رسید که این را به راحتی می توان با بازبینی نتایج تجمعات و تحصن‌های صورت گرفته در چند سال اخیر، دریافت.
اما عده ای از مخالفان شرکت در انتخابات معتقد اند که دولت معین همانند دولت خاتمی بعد از پیروزی، برنامه هایش را فراموش خواهد کرد و به خواسته های جامعه وقعی نمی گذارد. در صورتی که چنین فرجامی نصیب رای دهندگان امیدوار شود، باز هم باختی در کار نخواهد بود و در بدبینانه ترین حالت می توان گفت که دولت معین همانند دولت خاتمی، حداقل بی آزار خواهد بود. از طرفی دیگر، فرض کنیم از میان احمدی نژاد، لاریجانی و یا قالیباف، یکی رئیس جمهور شود. واقعا چقدر امید به توسعه فرهنگی از اینان داریم؟ به واقع کدامیک مرد علم و فرهنگ هستند؟ چه میزان اطمینان داریم که در صورت پیروزی اینان، ایران به گورستان روشنفکران تبدیل نشود؟
تحریمیان بر این نظر هم پافشاری می کنند که وقتی انتخابات بی رمق باشد، یا دولت های خارجی فشار سیاسی و نظامی می آورند و یا مردم از دولت اصولگرایان به تنگ آمده و انقلاب می کنند. به نظرم هر دو احتمال جز رویایی بیش نیست و از خوش بینی زیاد استفصاص می شود. در هشت سال گذشته شاهد بودیم که انحصارطلبان چگونه بدون در نظر گرفتن دستگاه دیپلوماسی دولت، راسا با دول اروپایی وارد معامله شدند؛ آنگاه که دولت را در چنگال خود ببینند، دیگر صورت رسمی و موجه به آن می دهند و دولتی چوب حراج را بر سرمایه های کشور می زنند. به همان شکلی که دولت هاشمی در دوره ریاست اش انجام داد. حقوق بشر اروپا هم که در قبال ایران بیست و شش سال است که بشگه ای شده و ترازوی عدالت اش با بشگه های نفت مان تراز می شود. خب، دیگر چه راهی می ماند جز همان مدل چینی که فسیلان موتلفه نوید اش را می دهند.
اکثر گروه های مخالف دیدگاه اصولگرایان که بسیار گسترده هم هستند و شاخه های فراوان داخلی و خارجی دارند، جملگی به این نتیجه رسیده اند که نظام اسلامی در ایران اصلاح پذیر نیست و حاکمان اش اصلاحات بنیادین(جدایی دین از سیاست) را نمی پذیرند که نظر درستی است و من هم بر این اعتقادم. اما در شرایط فعلی، با حذف خود و عدم شرکت در انتخاباتی که حداقل روزنه ای است برای باقی ماندن اصلاح طلبان در ساختار قدرت، عرصه را برای جولان بیشتر اقتدارطلب ها فراهم خواهیم کرد.
در دو دوره ریاست جمهوری خاتمی، نه حركت گروه ها و نه جنبش حزب های سیاسی اصلاح طلب به اندازه رسانه هاي طرفدار اصلاحات در عقب نشینی محافظه کاران موثر واقع نشدند و امروزه روز می بینیم که حتی بلند مرتبه ترین مقامات مملکتی در مواجهه با رسانه ها، محتاطانه برخورد کرده و در موضعگیری هایشان دقت فراوان می کنند و این به خاطر نقش موثر و گسترش یافته رسانه هاي چاپي و الكترونيكي در کشور است که نشان می دهد اين دستاورد بزرگ اصلاحات، تنها سلاح باقی مانده است. حتي دخمه نشينان نيز از يگانه دستاورد دولت خاتمي بيشترين آسيب ها را ديده اند و يكي از دلايل اصلي عقب نشيني و انفعال آنان رشد همين رسانه‌هاي خبري بعد از دوم خرداد بوده است؛ وگرنه كه جوخه هاي ترور تا به امروز دامن بسياري از روشنفكران و انديشمندان كشور را می گرفت.
همواره در زمینه اقتصادی و توسعه سیاسی انتقادات جدی به خاتمی وارد بوده است. اما تلاش دولت اش در گسترش فضای اطلاع رسانی در کشور قابل ستایش است که تا به امروز نجات بخش بوده و تنها دستاورد دولت خاتمی. سیاستی که در هشت سال گذشته در قبال مطبوعات و رسانه های خبری حاکم بود، از افتخارات وزارت فرهنگ و ارشاد دولت خاتمی می ماند و همین دستاورد، از عوامل حداقلی کمک کننده برای پیشرفت سیاست های دولت معین خواهد بود. انتشار اخبار قتل هاي زنجيره اي و نقدهاي پس از آن و فاش شدن باند ترور سعيد امامي و حاميان رده بالاي كشوري، همه از بركت وجود فضاي اطلاع رساني آزاد در زمان دولت خاتمي بود.
مثالي دیگر مي آورم تا اهمیت مسئله بیشتر روشن شود؛ بعد از سال 79 و توقيف فله اي مطبوعات توسط آيت الله خامنه اي، فقط چند روزنامه وابسته به حكومت باقي مانده بود و چند تايي هم كه به صورت مستقل بعد از سال 79 منتشر شدند يا برفور به محاق توقيف رفتند و يا چنان نوشتند كه مرتضوي مي خواست. اما قاضي مرتضوي در تابستان 82 دريافت كه از سال 76 به بعد، خاكريز بلندتر ديگري ايجاد شده كه برد بسياري نسبت به روزنامه هاي چاپی دارد و منور نوراني‌ متصاعدش، آن طرف آبها را هم به سرعت روشن مي كند. او بعد از فاش شدن خبر قتل خبرنگاری در زندان اوین، فهمید که گسترش اطلاع رسانی در دولت خاتمی بسیار وسیع تر از آن چیزی ست که فکرش را می کرد و خبرگزاري ها به نقل از محسن آرمين، جریان کامل چگونگي دستگيري و ضرب و شتم زهرا كاظمي را منتشر کرده اند. در فضاي بسته اي كه آيت الله خامنه اي ايجاد كرده بود، كار خبرگزاري ايسنا و به موازات‌اش خبرگزاري جمهوري اسلامي ايران(ايرنا) وابسته به دولت، عالي بود و دنيا از جنايتي ديگر در ايران باخبر شد كه بازتاب هاي جهاني‌اش را همه مي دانيم و از هزينه هايي كه جمهوري اسلامي بابت‌اش متقبل شد، باخبريم.
شايد ناچيز و كم اهميت جلوه كند اين دستاورد، اما از حداقل هاي دولت خاتمي ست كه در زمينه توسعه فرهنگي و اطلاع رساني باقي مانده و لازم است كه توسط دولت معين ادامه و گسترش يابد. مطمئنا اگر فضاي اطلاع رساني امروز را هم از دست بدهيم، فاتحه اصلاحات خوانده مي شود. جوخه هاي ترور هنوز وجود دارند و در اين چند ساله تنها به خاطر نورهايي كه در تاريكخانه‌هايشان تابانده شده، ساكت مانده اند، وگرنه كه هنوز خون مي خواهند؛ دستور دارند فعلا جهاد در راه خدا نكنند و خوني از بيني روشنفکری بيرون نريزند كه با كوچك ترين حركتي، دنيا توسط همین سیستم های فعال اطلاع رسانی باخبر مي شود و نظام شان مورد تهديد و فشار انجمن‌هاي بين المللي مدافع حقوق بشر قرار مي گيرد. آنان خوب دریافته اند که رسانه ها چه آینه های شفافی شده اند.
به جرئت مي گويم كه هيچ يك از كانديداها جز دكتر معين ادامه دهنده سياست دولت خاتمي در زمينه اطلاع رساني نخواهند بود؛ حتي هاشمي رفسنجاني كه اين روزها سعي مي كند خود را متعادل و تجربه اندوخته از هشت سال دولت اصلاحات معرفي كند. و اگر بخواهیم از معین عبور کنیم و به برنامه هایش اعتماد نکنیم، خب به تحریم می رسیم که راحت‌ترين راهي ست كه مي توان انتخاب كرد. می شود روز انتخابات در خانه نشست و راي نداد. اما با راي ندادن‌مان عملا حكومت را با دست هاي خودمان يك دست كرده ايم و کار رهبري را آسان. آن وقت است كه ديگر نمي توانيم حرفي در اين‌باره داشته باشيم كه يك دستي حكومت مطمئنا مساوي خواهد بود با خفقان و شروع بگير و ببندها و ترورهاي پنهان. پس به نظرم بايد راي داد و دغدغه آينده كشور را داشت و در انتخابات شركت كرد و اجازه داد تا رهبري صدايش را بالاتر ببرد و با غرور بيشتر اعلام كند كه نظام اسلامي‌اش هنوز محبوبيت و مقبوليت دارد؛ ولي در عوض اجازه نداد كه انديشمندان و روشنفكران كشورمان به راحتي خوردن يك ليوان آب ترور شوند و پنجره‌اي هم نباشد تا فغان‌ها را به گوش اهالي‌ جهاني‌شان برساند.
من به سهم خودم از دولت معين براي مبارزه بي‌خشونت با اقتدارگرايان و تماميت‌خواهان تا رسيدن به دموكراسي واقعي استفاده مي كنم و هيچ اهميتي هم به تئوری بافی های بعضی اصلاح طلبان حكومتي نخواهم داد كه اصلاح قانون اساسي اسلامي، تنها براي دل‌خوش كردن است و گرفتن ژست اصلاح طلبي.